نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 27
إفتراض
تبديل
قضيه كلى به جزئى و جزئى به كلى.
مثلا چون
بخواهند قضيه جزئيه را به قضيه كليه مبدل سازند، آن بعض را كه محكوم عليه است،
بفرض تعيين مىكنند، و لفظى مفرد محصّل يا معدول به جاى آن مىنهند.
مثلا چون
بخواهند قضيه جزئيه «بعضى مردمان كاتب نيستند» را كلى كنند، مىگويند: «هيچ اميى
كاتب نيست». و چون بخواهند قضيه «بعضى مردمان كاتب هستند» را كلى كنند، گويند «هر
غير اميى كاتب است».
«و اگر
صغرى سالبه بود، قلب مقدمات كنند، و اگر عكس و قلب مفيد نباشند بسبب آنكه صغرى
سالبه جزوى باشد، افتراض كنند، و گاه به خلف بيان كنند» (اساس، 199).
إقامه
برهان
برهان
آوردن، قضيهاى را با برهان به اثبات رساندن.
إقامه
حجّت
حجت
آوردن، چيزى را با حجت به اثبات رساندن (- تمشيت حجت).
«تعليم
دوم در جدل. و آن صناعتى است علمى كه به آن قادر باشند بر اقامت حجت از مقدمات
مسلّمه بر هرمطلوبى كه خواهند، و بر محافظت هروضعى كه اتفاق افتد» (درّة، 156).
إقتران
تأليف چند
قضيه به قصد آنكه مستلزم نتيجهاى باشد، خواه حقيقة قولى ديگر از آن استنتاج شود،
خواه نشود.
«و
هرتأليف كه بصدد استلزام قولى بود، اگر مستلزم بود و اگر نبود، آن را اقتران خوانند،
و آن مؤلّف را قرينه خوانند».
«صورت
قياس اين اقتران و تأليف بود كه اندر ميان مقدمات افتد» (دانشنامه، 106).
«و گرد
آمدن اين دو مقدمه را اقتران خوانند، و صورت گرد آمدن را شكل خوانند» (دانشنامه،
64).
إقتصاص
ايراد
جريانى كه سابقا واقع شده يا اكنون در حال وقوع است.
«و اكثر
اقاويل خطابى را صدرى و اقتصاصى و خاتمهاى باشد» (اساس، 579).
«و اما
اقتصاص، رسم و نشان تصديق باشد.
و آن
ايراد قصهاى بود كه چه رفته است و چه بوده است. و خاص بود به مشاجرات و منافرات،
چه قصه يا مشتمل بر امرى ماضى
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 27