نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 264
گذشته از اين بايد از بكار بردن الفاظ مشترك هم اجتناب كرد كه
«اشتراك اسم دائم رهزن است».
معرفت
1- مطلق
علم و آگاهى و شناسائى.
«معرفت
چيزها امرى نيست كه حصول آن دفعة واحدة باشد، بل آن را مراتب است در قوت و ضعف، و
وضوح و خفا، و خصوص و عموم، و كمال و نقصان» (اساس، ص 411). «چون مقدمات برهان علل
نتيجه هستند، و علت بالذات بر معلول اقدم است، آن مقدمات بالذات مقدم بر نتيجه
هستند. و همچنين از حيث زمان و از حيث معرفت نيز مقدم بر نتيجهاند. زيرا كه نتيجه
جز بدانها شناخته نمىشود» (شفا، برهان، ص 5- 54).
2- ادراك
امور جزئى.
«ادراك
جزئيات علم نيست، بلكه معرفت است» (شفا، برهان، ص 12). «آنچه از راه حس بدست
مىآيد معرفت ناميده مىشود، و آنچه به طريق عقل حاصل مىشود علم» (برهان، ص 23 و
26).
معروض
آنچه چيزى
بر آن عارض شده است (-/ عارض).
«بدان كه
موضوع هر علمى آن است كه در آن علم از عوارض ذاتى او بحث كنند از آن روى كه او
معروض ايشان است» (درّة، ص 9).
معقول
1- آنچه
به عقل ادراك شده است. (-/ محسوس).
2- قابل
تعقل، تعقل شدنى. (-/ محسوس).
«حجت قولى
باشد معقول يا مسموع، مؤلف از قضايا ...» (درّة، ص 123). «و محسوسات را به تصرّف
مذكور، معقول بايد گردانيد تا تعقل توان كرد» (اساس، ص 376).
معقولات
اوليه
صور كلى
كه مستفاد از اعيان موجودات باشد. مانند مفهوم انسان و اسب و حيوان و نبات.
معقول
صورتى است كه بوسيله عقل
) ruelav ed tnemeguJ (
كاملا
در آن وجود دارد.
اينكه
ابن سينا مىگويد استعمال الفاظ مجازى و مستعار و وحشى در تعريف قبيح است، براى آن
است كه استعمال اينگونه الفاظ موجب غلط بودن تعريف نمىشود، امّا كارى است
ناپسند.
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 264