نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 251
كند» (درّة، ص 158).
معدول
لفظى كه
ادات سلب بر سر آن درآمده باشد، مانند «نارسا» «ناتمام» «غير ناطق» (-/ محصل). (-
قضيّه معدوله)
«قضيه
حملى را كه جزوى از او لفظ معدول باشد معدوليه خوانند. و آنچه در او هيچ لفظ معدول
نبود محصله خوانند يا بسيطه» (اساس، ص 100).
معدوله يا
معدوليه
(- قضيّه
معدوله).
معرّف
معرّف (يا
تعريف، يا قول شارح) مجموع تصورات معلومى است كه موجب معلوم شدن تصوّر مجهولى
باشد. مثلا وقتى كودكى اسم زرّافه را مىشنود و تصوّرى از آن ندارد، مىپرسد
«زرّافه چيست؟» در جواب گفته مىشود: حيوانى است علفخوار و سمدار با فلان اندازه
ارتفاع و داراى دستهاى بلندتر از پا و گردنى دراز كه بيشتر از برگ درختان تغذيه
مىكند ...» و مجموع اين تصوّرات از «حيوان» و «علفخوار» و «سمدار» و ...
معرّف يا
تعريف نام دارد.
يا مثلا
«شكل داراى چهار ضلع مساوى» معرّف است براى لوزى و هكذا ...
چنانكه
معلوم است تصوّرات آدمى بر دو قسم است: يكى تصوّرات بديهى (يا بيّن يا ضرورى) كه
خودبخود معلوم و روشن است، و از اكتساب مستغنى است (يعنى از تصوّرات ديگر حاصل
نمىشود). اينگونه تصوّرات نياز به تعريف ندارد، و اساسا قابل تعريف نيست. مانند
تصوّر وجود و وحدت و حرارت و برودت و سياهى و سفيدى و تاريكى و روشنى و شادى و غم
و ترس و سيرى و گرسنگى ...
ديگر
تصوّرات غير بديهى (يا غير بيّن يا نظرى يا مكتسب) است كه احتياج به اكتساب دارد.
و از چند تصوّر ديگر بدست مىآيد. مانند تصوّر آب و آتش و درخت و حيوان و كثير
الاضلاع و دايره و نفس و فرشته. مثلا آب تصوّرى است مركب كه از چند تصوّر حاصل شده
است مانند «جسم» و «سيّال» و «بىبو» و «شفّاف» و «بىمزه». يا براى شيميدان مايعى
است مركب ازH 2 O و
بنابراين «مايع» و «تركيب» و «ئيدروژن» و «دو» و «يك» و «اكسيژن» بر روى هم معرّف
يا تعريف آن است.
همچنين
است تعريف اسيد و قليا و الكل و فلزّ و شبه فلزّ و آهن و مس و اتم و ملكول و
الكترون و پروتون و ميكرب و ويروس و
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 251