responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد    جلد : 1  صفحه : 239

چون لا ضارب و ما ضرب» (اساس، ص 16). «و گاه باشد كه لفظى محصل به ازاء معدول بنهند مانند جاهل به ازاء نادان، و كور به ازاء نابينا، و آن را عدمى خوانند، و قضيه را كه در وى لفظى عدمى باشد، عدميه خوانند» (اساس، ص 101).

2- حاصل شده، به حصول آمده، موجود (-/ معدوم).

«... اگر تحصيل اجناس بالذّات مقصود طبيعت بودى، اجناس بى‌انواع محصّل توانستى بود» (اساس، ص 379). «و چون آن لاحق با جنس مضاف شود، مجموع نوعى محصّل گردد. پس آن لاحق محصّل و منوّع جنس بود» (اساس، ص 430).

3- معيّن، مشخّص، روشن (-/ مبهم).

«و فرق ميان اسم و فعل به آن بود كه زمان اسم غير محصل بود ... و زمان فعل محصل بود، چون مضى و ضرب» (اساس، ص 15). «و دال بر موجودى مبهم و منتشر جنس تواند بود. پس بايد كه در حدّ، اول جنس وضع كنند و بعد از آن به علتى كه در موضع فصل افتد مخصّص و محصّل گردانند» (اساس، ص 434).

محصّل‌

حاصل‌كننده، به حصول‌آورنده.

«و شرط اول از اين دو شرط آن است كه فصل محصّل وجود جنس بود بر وجه تنويع. چه جنس را وجودى عقلى مبهم محتمل انواع مختلف باشد. و در خارج همچنان بى‌زيادت لاحقى موجود و محصّل نتواند بود. و چون آن لاحق با جنس مضاف شود، مجموع نوعى محصّل گردد. پس آن لاحق محصّل و منوّع جنس بود» (اساس، ص 430).

محصّله‌

(- قضيّه محصّله) (-/ معدوله).

محصوره‌

(- قضيه محصوره).

محكوم به‌

(- محمول).

«و در اين صورت چاره‌اى نيست از يك لفظ كه مخبر عنه يا محكوم عليه باشد و از لفظى ديگر كه مخبر به يا محكوم به باشد» (اساس، ص 65).

محكوم عليه‌

(- موضوع).

«هرقضيه حملى مشتمل بر سه جزو باشد.

موضوع و آن محكوم عليه باشد در آن، و محمول و آن محكوم به. و نسبت محمول به‌

نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد    جلد : 1  صفحه : 239
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست