نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 238
محسوس باشد كه آن را كلّى طبيعى مىناميم. و آن از حيث اينكه آن
طبيعت است، نه واحد است نه كثير، نه كلّى است نه جزوى، نه موجود و نه غير موجود.
بلكه آن صرف طبيعت است. امّا نسبت آن با همه اشخاص يكسان است. چنانكه اگر از همان
نوع احساس جزويّات متعدّد يكى پس از ديگرى حاصل كند، هيچ يك تأثيرى تازه در او
نمىگذارد. بلكه از همه همان يك صورت حاصل مىشود. و آن تصوّرى است عقلى مستفاد از
حسّ. و البته معلوم است كه هيچ حدّ و رسم و تعريف و بيان عقلى جايگزين حسّ
نمىتواند شد. يعنى بدون احساس، صورت امر محسوس هرگز با هيچ بيان و تعريفى براى
انسان مجسّم نمىشود.
وقتى در
خزانه ذهن صور بسيار حاصل شد، ذهن به تركيب بين آنها مىپردازد. چه تركيبات
تقييدى، و چه تركيبات خبرى. و بدينسان به تصوّرات مكتسب و تصديقات مكتسب دست
مىيابد.
تصديقات
مكتسب از اين طريق بدست مىآيد كه ذهن پس از دست يافتن به تصوّرات عقلى به نسبت
بين آنها و مقايسه آنها با هم مىپردازد. و با توجه به روابطى كه آن تصورات، از
اشتمال و استلزام و عروض و تقابل، با يكديگر دارند، نسبتهاى ايجابى يا سلبى بين
آنها برقرار مىسازد (اساس، ص 6- 375).
«چون طريق
اكتساب تصديقات قياس است يا استقراء تامّ، و مقدّمات اوّلى قياس به معونت استقراء
حاصل مىشود، و در استقراء معوّل بر احساس است، پس معلوم شد كه هيچ علم [چه جزئى و
چه كلّى، چه بديهى و چه مكتسب] بىاعانت حواسّ حاصل نشود. و معنى سخن حكيم [كه من
فقد حسّا فقد فقد علما] ظاهر شد. امّا بايد معلوم باشد كه از حسّ در تصوّر
معقولات، جز اعانتى مستفاد نيست. و حاكم بالذّات در همه مواضع عقل است. و به اين
سبب حسّ بانفراد، افادت هيچ رأى كلّى نكند، چنانكه گفتيم. بل حكمى خاصّ، بوقت
احساس، بيش فايده ندهد. اما همچنانكه تكرار احساس به حواسّ ظاهر، مستتبع حفظ صورتى
باشد در باطن، تكرار جزويّات در خيال [در اصل حسّ]، مستتبع حصول صورتى كلّى باشد
در عقل» (اساس، ص 377).
محصّل
1- لفظى
كه از ادات سلب خالى باشد، مانند بينا و دانا (-/ معدول).
«و هريكى
از اسماء و افعال يا محصل باشد چون ضارب و ضرب. و يا غير محصّل
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 238