نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 227
اين شيشه چيست؟ كه جواب سركه يا الكل يا شير يا عسل يا آب يا چيز
ديگر است كه هريك از آنها نوع است.
امّا اگر
سؤال از امر كلّى باشد، آنچه شايسته است در جواب بيايد، حدّ تامّ (جنس قريب+ فصل
قريب) است. مثلا چون بپرسند «سركه چيست؟» در جواب مىگوئيم «مايعى اسيدى كه از
تخمير انگور بدست آمده است».
نوع و حدّ
تامّ هردو دربردارنده همه ذاتيّات شىء هستند. منتهى در نوع همه ذاتيات در يك لفظ
كه معمولا همان اسم كلّى شىء است جمع شده، و در حدّ تام همان ذاتيّات به تفصيل آمده
است. پس ماهيّت عبارت است از كلّ ذاتيات يك شىء[23].
«ماهيّت»
و «ذات» و «حقيقت» در بسيارى از موارد، درست به يك معنى بكار مىرود. اگرچه گاه
اختلافات رقيقى در معنى آنها هست. مرحوم سبزوارى مىگويد:
ما قيل فى جواب «ما
الحقيقة؟»
مهيّة. و الذّات و الحقيقة.
قيلت عليها مع وجود خارجى
و كلّها المعقول ثانيا
يجى
يعنى ذات
و حقيقت بشرط وجود خارجى بر ماهيّت اطلاق مىشود. بنابراين درست نيست بگويند «ذات
العنقاء»، بلكه بايد گفت «ماهيّة العنقا،». پس ماهيّت اعمّ از ذات و حقيقت است.
زيرا ماهيّت هم ماهيّات موجود را شامل مىشود و هم ماهيّات معدوم را. لكن ربّما لا
يراعى هذا الفرق فيستعمل كلّ بمعنى. يعنى غالبا مراعات اين فرق دقيق نمىشود و هر
سه به يك معنى (يعنى بعنوان مترادف) بكار مىروند (الهيّات منظومه، ص 88).
ماهيّت به
يك معنى ديگر هم بكار مىرود و آن «ما به الشىء هو هو» است. يعنى آنچه آن شىء به
آن، آن است. اين معنى اعمّ از معنى نخستين است. زيرا به اين معنى بر وجود هم قابل
اطلاق است[24].
(1). گفته نشود كه ما در مورد ماهيّت مىگوئيم كه مجموعه ذاتيات يك
شىء است. و از طرف ديگر در تعريف ذاتى مىگوئيم كه جزء ماهيّت است. و اين چيزى جز
دور نيست.
چون
مراد از اين تعبيرات تعريف نيست. بلكه مراد تنبيه است. و حق اين است كه ماهيّت هم
مانند وجود از تصوّرات بديهى است.
(2).
وقتى مىگوئيم واجب تعالى داراى ماهيّت نيست، ماهيّتى كه از او مسلوب است، بمعنى
«ما به الشىء هو هو» نيست. زيرا «ما به الشىء هو هو» ذات است. و اين معنى بر
وجود نيز اطلاق مىشود. بنابراين ماهيّتى كه از حقّ تعالى سلب مىشود همان چيستى
يعنى «ما يقال فى جواب ما هو؟» است كه مخالف معنى وجود است.
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 227