نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 199
قوّه
1-
استعداد و شايستگى براى كسب صورت يا حالتى. مثلا تخممرغ قوه مرغ شدن دارد و به
عبارت ديگر بالقوه مرغ است، و نطفه بالقوه انسان است، و كودك بالقوه كاتب است (-/
فعل).
2- آنچه
مبدأ حركت و تغيير و فعل باشد.
مانند قوه
جاذبه و ماسكه و مولّده و جز آن در نبات، و قوه فهم و تفكر در انسان.
«نفس
انسان را قوهاى علّامه است كه بوسيله آن از راه نظر كسب مجهولات مىكند» (برهان،
ص 257).
3- شدت و
نيرو (-/ ضعف).
قوه
درّاكه
- ذهن (ص
120). «بدان كه آدمى را قوّتى است درّاكه كه منتقش گردد در وى صور اشياء چنانچه در
آينه. ليكن در آينه حاصل نشود مگر صور محسوسات، و در قوه مدركه انسانى حاصل شود
صور محسوسات و معقولات» (نخستين عبارت از رساله كبرى).
قوّه
عالمه
- ذهن.
قوّه
علّامه
- ذهن.
«نفس
انسان را قوهاى علّامه است كه بوسيله آن از راه نظر كسب مجهولات مىكند» (برهان،
ص 257).
قوه مدركه
- ذهن.
قياس
يكى از
اقسام حجت و استدلال و آن قولى است مؤلّف از قضايا به نحوى كه لذاته قولى ديگر از
آن لازم آيد.
مانند:
سقراط با فضيلت است- هر بافضيلتى خوشبخت است- پس سقراط خوشبخت است. قياس مهمترين و
متقنترين اقسام استدلال و عمدهترين بحث منطق قديم است. و آن مؤلّف از چند قضيه
است (حداقل دو قضيه) كه ضرورة نتيجهاى از آنها برمىآيد.
قول كه در
تعريف قياس بكار مىرود تنها بمعنى قول ظاهر يعنى قضاياى ملفوظ نيست. بلكه قول
باطن يعنى تصديقات ذهنى را نيز شامل مىشود.
و قضايا
در تعريف قياس مثنى را نيز شامل مىشود و اساسا هر جمعى در تعاريف منطقى بمعنى از
دو به بالاست. مراد از قيد
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 199