نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 19
هر انسانى حيوان است- هر انسانى ناطق است
پس: بعضى
حيوانها ناطقند
شكل چهارم
عكس شكل اول است.
أصغر
لفظى كه
در قضيه مطلوب (قضيهاى كه اثبات آن منظور است) موضوع باشد، موضوع قضيه مطلوب،
مانند «جيوه» در قياس ذيل:
جيوه فلز
است- هر فلزى هادى حرارت است
پس: جيوه
هادى حرارت است
أصل
1- آنچه
در استدلال تمثيلى (يا قياس فقهى) نسبت امرى بدان محقق و مسلم باشد. مانند زمين در
تمثيل ذيل:
زمين
داراى آب و هوا است و مسكون است- كره مريخ نيز مانند زمين داراى آب و هواست
پس: مريخ
مسكون است
«ايشان
بيامدند و چيزى را حكمى يافتند چنانكه مثلا خانه را محدثى، «خانه» را اصل
خواندند، و محدثى را حكم. و آنگاه بشدند و اندر آسمان نگريدند و او را مانند خانه
يافتند بدانكه آسمان را نيز جسمى ديدند با شكل و صورت، آسمان را محدث خواندند و
بگفتند كه آسمان محدث است» (دانشنامه، 96). «و قومى جدليان متكلمان را پيش از اين
در احتجاجات عقلى اعتماد بر اين تأليف بوده است. و ايشان اصل را شاهد گويند، و فرع
را غايب. و به شاهد آن خواهند كه حكم درو موجود و معلوم باشد، و به غايب آنكه در
او مطلوب و مجهول باشد» (اساس، 338).
2- اساس و
پايه و آنچه چيز ديگر بر آن بنيان نهاده شود، يا از آن منتزع گردد.
«و اصلهاى
همه علمها آخر به علم ما بعد الطّبيعه درست شود» (دانشنامه، 130). «پس اين اقسام
اصلهاى علم برهانىاند» (دانشنامه، 146). «مبادى و اصول اولين اندر علم برهان
چهاراند» (دانشنامه، 145)
3-
قضيهاى كه آن را منعكس كرده باشند، نسبت به قضيه منعكس شده. مثلا چون قضيه «هيچ
مثلث متساوى الاضلاعى قائم الزاويه نيست»، به قضيه «هيچ مثلث قائم الزاويهاى
متساوى الاضلاع نيست» منعكس گردد، قضيه نخست را اصل، و قضيه دوم را كه مأخوذ و
متفرّع از آن است عكس نامند.
«و شرط
صحت عكس، صدق اصل است.
چه صدق
اصل اقتضاى صدق عكس كند»
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 19