نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 187
موضوع باشد. يعنى وجود موضوع را اثبات كند يا آن را نفى كند. مانند
«خدا هست» و «شريكى براى خدا نيست» (-/ غير بسيطه).
«و هر يكى
از موجبه و سالبه دوگونه باشند: يكى آنكه اقتضاء وجود يا عدم محكوم عليه كند،
چنانكه گوئى «زيد هست»، «زيد نيست»، و آن را بسيط خوانند. و ديگر آنكه اقتضاء وجود
چيزى محكوم عليه را يا عدمش كند. چنانكه «زيد بصير است»، «زيد بصير نيست» و آن را
غير بسيط خوانند» (اساس، ص 68).
2-
قضيهاى كه موضوع و محمول آن هردو اسم محصّل باشد، يعنى ادات سلب مقرون به هيچيك
نباشد. مانند «زيد بينا است»، «زيد بينا نيست». «- محصّله) (-/ معدوله).
«فصلى در
قضيه معدوله و بسيطه. قضيه بسيطه قضيهاى است كه موضوع آن اسم محصّل باشد و محمول
آن نيز اسم محصّل باشد ... در قضيه سالبه بسيطه مانند «زيد بينا نيست» حرف سلب
خارج از محمول و رفعكننده محمول است» (نجات، ص 15).
«قضيه
حملى را كه جزوى از او لفظ معدول باشد، معدوله خوانند و آنچه در او هيچ لفظ معدول
نبود محصّله خوانند يا بسيطه» (اساس، ص 100).
قضيّه
ثلاثى
قضيهاى
كه سه جزء آن (موضوع و محمول و رابطه) صريحا مذكور باشد. مانند «خدا دانا است».
«و آنچه
رابطه او لفظى بود ممتاز از لفظ محكوم عليه و محكوم به، ثلاثى خوانند» (اساس، ص
66). «و قضيه حملى اگر موجهه نباشد، ثلاثى باشد اگر رابطه مذكور باشد، و ثنائى اگر
مذكور نباشد، خواه مستتر باشد در محمول، و خواه محذوف» (درّة، ص 55).
قضيّه
ثنائى
قضيهاى
كه تنها موضوع و محمول آن مذكور باشد و رابطه صريحا ذكر نشده باشد مانند «الله
عالم».
«و هر
قضيه كه مؤلّف از دو لفظ مفرد بود، و رابطه در او متميز نبود در لفظ، آن را ثنائى
خوانند» (اساس، ص 66).
قضيّه
حقيقيّه
قضيهاى
كه در آن حكم درباره افراد نفس الامريّه باشد. خواه افراد محقّق و خواه افراد
مقدّر. مانند «هر جسمى مركب است» و «هر جسمى متناهى است» و «هر نور سفيدى به هفت
رنگ تجزيه مىشود» و «هر مثلث متساوى الاضلاعى منصّف
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 187