نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 17
همه يكسان بود بىاولويّت و ترجيحى، مانند اطلاق لفظ مردم بر معنيى
كه در اشخاص بسيار موجود است، آن را اسماء متواطيه خوانند. و يا در بعضى اوّل و
اولى و اشدّ بود و در بعضى غير اوّل و اولى و اشدّ، مانند اطلاق لفظ موجود بر قديم
و بر محدث، و يا بر جوهر و عرض، و لفظ واحد بر واحدى كه قسمتپذير نبود و بر آنچه
قسمت پذيرد. و لفظ ابيض بر برف و عاج، و آن را اسماء مشكّكه خوانند» (اساس، 12)
إسم منقول
اسمى كه
در اصل به ازاى معنيى وضع شده و سپس در معنى ديگر بكار رفته باشد.
مانند لفظ
صلوة كه در اصل به معنى مطلق دعا و طلب رحمت آمده، و در اصطلاح شرع بر مجموعه
اعمال و اركان معين اطلاق مىشود. و مانند لفظ ماه كه در اصل به ازاى كرهاى مخصوص
كه بگرد زمين مىگردد، وضع شده، و سپس به مدت گردش آن به دور زمين.
«... قسم
دويم آنكه اطلاق لفظ در اصل ممهّد بود، و در شبيه نيز استعمال كنند، و ليكن نه به
اعتبار ملاحظه اصل، بلكه آن مناسبت و مشابهت كه در اصل [به] اطلاق بوده باشد، بر
شبيه در وقت اطلاق معتبر ندارند و اين قسم به دو قسم شود: يكى آنكه شبيه در اطلاق
مساوى اصل بود، و آن را اسماء منقوله خوانند، مانند اطلاق ماه بر جرم سماوى به
وضع، و بر مدتى معيّن به نقل. و همچنين اطلاق عدل بر داد كه صفت است، و بر دادگر
كه موصوف است به اين صفت ...» (اساس، 11)
أسوار
جمع سور
إشتراك (يا
اشتراك لفظ)
مشترك
بودن لفظ بين چند معنى، معانى متعدد داشتن يك لفظ (- اسم مشترك، ص 16)
«و ببايد
دانست كه مغالطه به الفاظ بيشتر از آن بود كه به معانى. و معظم مغالطات لفظى به
اشتراك اسم بود» (اساس، 598) «و افلاطون در مغالطات كتابى ساخته است. با آنكه بيان
هيچ جزو ديگر از اجزاء منطق نكرده است. و سبب غلط مطلقا اشتراك لفظ نهاده است و از
اعتبار ديگر انواع غافل بوده» (اساس، 518) «لفظ كلى به اشتراك بر سه معنى اطلاق
كنند ...» (اساس، 20). «و بهرى گمان بردهاند كه تواطى و اشتراك و ترادف و ديگر
اقسام كه در آن موضع گفتيم خاص به اسماء
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 17