نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 164
نسبت به انسان و سهبعدى نسبت به حيوان.
فصل عرضى
كلى عرضى
كه اختصاص به يك نوع داشته باشد و در نتيجه موجب امتياز آن از ساير انواع شود.
مانند ضاحك نسبت به انسان (- عرض خاص، خاصه).
«و بهرى
خاصه را عرض خاص خوانند، و بهرى هم خاصه را فصل عرضى خوانند» (اساس، ص 28).
فصل قريب
فصلى كه
موجب امتياز يك نوع از انواع مشارك در جنس قريب باشد. مانند ناطق كه انسان را از
انواع مشارك در جنس قريب ممتاز مىسازد. و مانند حساس كه فصل قريب حيوان است و آن
را از مشاركات در جسم نامى جدا مىكند. (- فصل اخير).
فصل مقسّم
فصلى كه
نسبت به جنس سنجيده مىشود و آن را به دو قسم منقسم مىسازد. مثلا چون «ناطق» را
نسبت به حيوان در نظر آوريم، آن را به حيوان ناطق و حيوان غير ناطق قسمت مىكند. و
سه بعدى كه فصل جسم است جوهر را به دو قسم يعنى جوهر سهبعدى (جسم) و جوهر بدون
ابعاد (جوهر مجرد) منقسم مىسازد.
«و هرآينه
هر جنسى را فصلى مقسّم بود، تا در تحت او نوعى حاصل شود. مانند قابل ابعاد ثلاثه
جوهر را، و ذو نفس غاذيه و ناميه و مولّده جسم را، و حساس و متحرك به ارادت نامى
را، و ناطق حيوان را» (اساس، ص 30).
فصل مقوّم
فصلى كه
قوامدهنده ماهيت نوع است.
يعنى همان
ما به الامتياز ذاتى نوع. مانند ناطق كه قوامدهنده ماهيت انسان است و ماهيت انسان
بدون ناطقيت قوام نمىيابد.
«باشد كه
فصل را مقوّم جنس خوانند. يعنى مقوم آن حصّه از جنس را كه نوع باشد.
چنانكه
ناطق مقوم آن حيوان بود كه انسان است. و اين به اين وجه مىگويند كه اگر نبودى، آن
حيوان كه انسان است موجود نبودى. پس مقوم اينجا علت وجود باشد. و به اين معنى كه
مىگوئيم كه فصل مقوم نوع است، جزو ذاتى مىخواهيم. و لفظ مقوم در اين دو موضع به
اشتراك باشد» (اساس، ص 31- 30).
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 164