نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 153
است و در قضاياى شرطى مقدم و تالى.
مثلا عكس
قضيه «هيچ مثلث متساوى الاضلاعى قائم الزاويه نيست» اين است كه «هيچ مثلث قائم
الزاويهاى مثلث متساوى الاضلاع نيست».
چنانكه از
تعريف برمىآيد موافقت در كيف بين اصل و عكس شرط است. يعنى عكس سالبه سالبه است، و
عكس موجبه موجبه. اما موافقت در كم (كل و بعض) شرط نيست. و در برخى موارد كليه به
جزئيه منعكس مىشود.
عكس موجبه
كليه، موجبه جزئيه است.
مثلا عكس
قضيه «هر فلزى معدنى است» اين است كه «بعضى معدنيات فلز هستند».
عكس سالبه
كليه، سالبه كليه است كه «السّالبة الكليّة تنعكس كنفسها» مانند «هيچ شاخدارى
گوشتخوار نيست»، «هيچ گوشتخوارى شاخدار نيست».
عكس موجبه
جزئيه موجبه جزئيه است، مانند «بعضى ايرانيها مسلمانند»، «بعضى مسلمانها
ايرانيند».
اما سالبه
جزئيه عكس لازم الصّدق ندارد. و عكس آن گاهى درست است و گاهى نادرست. و بنابراين
از درجه اعتبار ساقط است: مانند «بعضى انسانها كاتب نيستند» كه عكس آن اين است كه
«بعضى كاتبها انسان نيستند» و آن قضيهاى است كاذب.
«حال عكس
آن بود كه موضوع محمول كنى و محمول موضوع كنى، يا مقدم تالى كنى و تالى مقدم كنى و
موجبى و سالبى بجاى دارى و راستى بجاى بود» (دانشنامه، ص 56).
عكس قياس
تأليف
مقابل نتيجه با يكى از مقدمات، و مقابل نتيجه يا بحسب تضاد است يا بحسب تناقض. عكس
قياس، شبيه خلف است.
زيرا از
اقتران قضيهاى كه مقابل نتيجه قياس است، با يكى از مقدمات بدست مىآيد، تا مقابل
مقدمه ديگر را نتيجه دهد.
«و اما
عكس قياس چنانكه گفتيم از تأليفات مقابل نتيجه و مقدمه باشد. و مقابل نتيجه يا به
تقابل تضاد بود يا به تقابل تناقض» (اساس، ص 317). «و اين قياس [خلف] به حقيقت از
قياسات مركب بود و شبيه بود به عكس قياس» (اساس، ص 319).
عكس نقيض
به نظر
قدما عكس نقيض اين است كه نقيض جزء اول را جزء ثانى قرار دهند و نقيض جزء ثانى را
جزء اول با بقاى صدق و كيف به حال خود.
مثلا نقيض
«هر پستاندارى مهرهدار است»
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 153