عدم و ملكه
يكى از اقسام تقابل (- عدم و ملكه، ص 71).
عدول
معدوله بودن قضيه (- قضيه معدوله، ص 196) (-/ تحصيل).
عرض
آنچه در وجود احتياج به محل داشته باشد.
يعنى قائم و وابسته به چيز ديگر باشد. و به عبارت ديگر اگر در خارج يافته شود، حالّ در موضوع باشد. مانند سفيدى و سياهى و شورى و ترشى و شادى و ترس.
(برخلاف جوهر كه در وجود احتياج به موضوع ندارد). (-/ جوهر)
عرض به نظر ارسطو بر نه قسم است (كم- كيف- أين- متى- وضع- ملك- اضافه- فعل- انفعال).
جمهور حكماى اسلام نيز به پيروى از معلم اول اقسام عرض را همين نه قسم دانستهاند كه با مقوله جوهر بر روى هم مقولات عشر ناميده مىشوند. (-/ جوهر).
«و هر موجودى كه در موضوع بود عرض بود. و هر موجودى كه نه در موضوع بود جوهر بود» (اساس، ص 36).
«ضدان دو عرض باشند از يك جنس كه ميان ايشان غايت دورى باشد و بر سبيل تعاقب در يك موضوع حلول كنند» (اساس، ص 38).
عرض بيّن
عرضى كه وجودش نسبت به موضوع بديهى و روشن باشد و احتياجى به اثبات نداشته باشد. مانند فرد بودن عدد هفت، و سه زاويه داشتن مثلث، و سياهى زنگى.
عرض خارجى
مقابل عرض ذاتى (- عارض خارجى، عرض غريب) (-/ عرض ذاتى، اثر ذاتى).
عرض خاص
يكى از كليات خمس (- خاصّه، ص 106).
عرض ذاتى
(- اعراض ذاتى، ص 22) (- عارض ذاتى) (-/ عرض غريب، عارض غريب، عرض خارجى، عارض خارجى).
«... مثلا در علم حساب، عدد موضوع علم است. و زوج و فرد عرض ذاتى اوست، و ناقص و زايد و تام همچنين» (اساس، ص 381).