نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 15
أسماء مترادف
اسمهائى
كه به ازاى معنى واحدى وضع شده باشند، مانند عدل و انصاف.
«اما قسم
اول كه الفاظ بسيار بر يك معنى دلالت كند، آن را اسماء مترادفه خوانند مانند دلالت
انسان و بشر بر مردم» (اساس، ص 9).
أسماء
متشابه
اسمهائى
كه معانى مختلف داشته باشند، بدين طريق كه اسمى را نخست به ازاى معنائى وضع كرده و
سپس بسبب وجود مناسبت يا مشابهت آن معنى با معنى ديگر آن را به معنى اخير هم اطلاق
كرده باشند، مانند الفاظى كه ابتدا به ازاى معانى حقيقى وضع شده و سپس در معانى
مجازى نيز بكار رفته است.
«و اسماء
متشابه دو قسم بود: اول آنكه استعمال لفظ در معنى اصلى ممهّد بود و در معنى شبيه
بسبب ملاحظه با آن معنى بود و به اعتبار مناسبتى كه علت تشابه بود.
و چون
چنين بود، اطلاق آن لفظ را بر معنى اصل، حقيقت خوانند و بر معنى شبيه مجاز، چنانكه
اطلاق نور بر نور آفتاب و بر نور باصره و بر نور بصيرت» (اساس، ص 10)
« [و
الفاظ متفقه] از دو نوع خالى نبود: يا به وضع اول به ازاء بعضى از آن معانى نهاده
باشند و بسبب مناسبتى يا مشابهتى بر ديگر معانى اطلاق كنند، مانند اطلاق لفظ مردم
بر حيوان ناطق و بر مردم مصوّر، يا نه چنين بود، بلكه همه در وضع متساوى باشند بى
اوّليّتى، مانند اطلاق چشم بر چشمه آب و چشمه ترازو و چشمه آفتاب. و قسم اول را
اسماء متشابهه خوانند، و قسم دوم را اسماء مشتركه» (اساس، ص 10).
أسماء
مشتقّ
اسمهائى
كه از يك ريشه گرفته شده باشند و مشاكلتى در معنى آنها وجود داشته باشد، مانند
حاسد و محسود و حسود.
«و باشد
كه ميان الفاظ مشاكلتى افتد و آن از دو نوع خالى نبود: يا مشاكلت لفظ تابع مشاكلت
معنى بود، يا نبود. و اول را اسماء مشتقه خوانند، مانند ناصر و نصير و منصور»
(اساس، 9).
«و اشتقاق
را چهار شرط ديگر ببايد:
مناسبت
لفظى و معنوى ميان موضوع و مشتق، و مغايرت در هردو. و اسماء منسوبه چون عربى و
عجمى نيز از اين قبيل بود» (اساس، 9).
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 15