نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 142
«و ضرورت ذهنى خاصتر از ضرورت خارجى بود. چه هرچه به يقين ضرورى
دانند، در خارج هم ضرورى بود. اما عكسش لازم نبود» (اساس، ص 131). «و امكان ذهنى
كه عبارت از عدم علم بود به ضرورت خارجى، عامتر از امكان خارجى باشد. چه مقابل خاص
عامتر از مقابل عام بود. پس بعضى ممكنات ذهنى در خارج ضرورى بود. و بعضى ضروريات
خارجى در ذهن ممكن بود. و به اين اعتبار ممكن ذهنى شامل ممكنات حقيقى و بعضى
ضروريات باشد» (اساس، ص 131).
ضرورت
ذاتى
(- ضرورت
بحسب ذات، ص 140 و 172).
«و اين
حكم نه امكانى صرف است، بل در وقتى ضرورى است. و نه دايم است تا به ضرورت ذاتى چه
رسد» (اساس، ص 139).
ضرورت
ذهنى
ضرورت
داشتن وصفى براى چيزى در ذهن. و به عبارت ديگر ضرورت داشتن محمول براى موضوع در
ذهن.
«و ضرورت
ذهنى خاصتر از ضرورت خارجى بود. چه هرچه به يقين ضرورى دانند، در خارج هم ضرورى
بود. اما عكسش لازم نبود» (اساس، ص 131).
ضرورى
1- بديهى،
آنچه خودبخود معلوم باشد و از چيز ديگر اكتساب نشود (- بيّن، بديهى) (-/ نظرى،
اكتسابى).
2- واجب.
3- از
اقسام قضاياى موجّهه و آن قضيهاى است كه در آن اثبات محمول براى موضوع، واجب
باشد. (- قضيه ضروريّه، ص 171).
ضرورى به
شرط محمول
- قضيه
ضروريه به شرط محمول، و ضرورت به شرط محمول، (ص 140 و 175).
ضروريّه
ازليّه
(- ص 172)
ضروريّه
ذاتيّه
(- ص 172)
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 142