responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد    جلد : 1  صفحه : 106

خاصّ‌

1- مفهومى كه نسبت به مفهوم ديگر محدودتر باشد، يعنى شمول و كليتش كمتر باشد. مانند «ايرانى» نسبت به «آسيائى» (-/ عامّ).

«و جزوى به دو معنى اعتبار كنند: يكى آنكه گفته آمد و ديگر هر لفظى كه معنى او خاصتر بود از معنى لفظى ديگر عام، و اگرچه كلى باشد آن را به اضافه با او جزوى خوانند، چنانكه انسان به اضافه با حيوان» (اساس، ص 17). «عام بى‌خاص تواند بود. لكن وجود كل بى‌جزو محال است» (درّة، ص 33).

2- چيزى كه تنها به يك چيز ديگر تعلق داشته باشد، مخصوص، مختصّ.

«و اما محمول اندر مسائل علوم برهانى اثرى بود ذاتى، اى خاص مر ذات موضوع آن علم را» (دانشنامه، ص 140). (-/ مشترك)

خاصّه‌

يكى از كليات خمس و آن كلى عرضى است كه اختصاص به يك حقيقت داشته باشد، مانند ضاحك و كاتب و شاعر كه اختصاص به انسان دارد و به افراد انواع ديگر اطلاق نمى‌شود (- عرض خاص) (-/ عرض عام).

«و اما كلى عرضى يا خاص بود به يك نوع، مانند ضاحك و كاتب انسان را، و يا شامل بود زيادت از يك نوع را، مانند متحرك انسان را. و اول را خاصه خوانند و دوم را عرض عام. و بهرى خاصه را عرض خاص خوانند، و بهرى هم خاصه را فصل عرضى خوانند» (اساس، ص 28).

خبر

گفتارى كه محتمل صدق و كذب باشد و به تعبير ديگر قابل تصديق و تكذيب باشد.

مانند زمين كروى است (- قضيه، قول جازم، اخبار) (- قضيّه، ص 185) (-/ انشاء).

«قول جازم مشتمل بود بر اخبار امرى به اثبات يا به نفى. و خاصيت خبر آن است كه قابل تصديق يا تكذيب بود بالذّات. چه ديگر اقاويل مانند استفهام و ندا و غير آن قابل تصديق و تكذيب نباشد». (اساس، ص 64). «از اين لفظهاى مفرد گوناگون تركيب آيد. و از ايشان ما را اكنون يكى گونه همى بايد و اين آن‌گونه است كه آن را قضيه خوانند و خبر خوانند و سخن جازم خوانند. و اين آن بود كه چون بشنوى شايد كه گوئى راست است و شايد كه گوئى دروغ است» (دانشنامه، ص 32).

نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد    جلد : 1  صفحه : 106
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست