نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 105
خ
خارج
1- آنچه
بيرون از ذهن انسان و غير آن است (-/ ذهن).
«كليات را
از اين جهت كه كلىاند وجود جز در عقول و اذهان نبود. و چون در خارج موجود باشند،
لا محاله در اشخاص جزوى موجود توانند بود» (اساس، ص 29).
2- آنچه
غير از مفهوم شىء و بيرون از آن باشد. مثلا كاتب يا ضاحك جزء ماهيت انسان نيست و
خارج از آن است.
«آنجا كه
گوئى اين ضاحك اسود است، مفهوم از اسود نه تمام ماهيت ضاحك است، و نه داخل در آن
ماهيت، بلكه خارج بود از آن ماهيت» (اساس، ص 21). (-/ جزء ماهيت، داخل در ماهيت).
خارجى
1- منسوب
به خارج، يعنى آنچه بيرون از ذهن موجود باشد. (- عينى) (-/ ذهنى).
«و اصناف
دلالات بحسب استعمال سه است: اول دلالت صور ذهنى بر اعيان خارجى و آن به طبع است.
و دوم دلالت الفاظ و عبارات نطقى بر صور ذهنى، و به توسط صور ذهنى بر اعيان خارجى
به وضع. و سيوم دلالت رقوم كتابت بر الفاظ و به توسط آن بر صور ذهنى، و به توسط آن
بر اعيان خارجى هم به وضع» (اساس، ص 63).
2- غريب
يعنى خارج از ذات (شفا، برهان، ص 95).
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 105