responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 2  صفحه : 464

در اصطلاح نجوم، سِتوس يا كتوس (قيطوس) عبارت از برج حوت[ر.م] است. بالجمله سِتين عبارت از ماده اى است جامد و سفيد و نيم شفاف و شكننده و در تجاويف حجابى كه در مابين عظام جمجمه اين حيوان واقع و نيز در مابين سطح دماغىمغزى و سطح داخل عظام رأس آن به مقدار زيادى موجود مى باشد.

ستيوجه ـ (چو منصوره) ستوجه[ر.م].

سِتيهش ـ شور و غوغا و ستيزه و عربده و اسم مصدر از ستيهيدن[ر.م].

ستيهيدن ـ (چو فِريبيدن) لجاجت و ستيزه و شور و غوغا و عربده و فرياد كردن و سخن ناشنودن و نافرمانى كردن.

آيين پنجم

(در حرف سين سعفص با جيم ابجدى)

سج ـ (چو رخ) سرين و كفل و (چو كج) رخساره.

سجا ـ (چو قضا) عنوان نامه و كتابت.

سَجاح ـ (ق) خلاصه كلام روضة الصّفا[ر.ض] و ناسخ التواريخ [ر.ض] و بعضى مورّخين عثمانى آنكه وى زن ابوكحيله، كاهن يمامهدر جزيرة العرب و كنيه اش امّ صادر و دختر حارث ابن سويد ابن عقفان تميمى و به فصاحت زبان و طلاقت لسان معروف بوده و با اينكه به نبوّت حضرت عيسى(عليه السلام) معتقد بود، از روى حبّ رياست و علم فصاحتى كه داشت شب و روز در تمنّاى دعواى نبوّت بوده و در حيات حضرت ختمى مآب(صلى الله عليه وآله)ميسّرش نمى گرديد تا بعد از رحلت آن حضرت سخنان مسجّع به نام وحى الهى و تنزيل آسمانى سروده و دعوى نبوّت آغازيده و قبيله بنى تغلب كه وى هم از آن قبيله بود، تصديقش نمودند و امّت خود را به صوم و صلوة و صدقه و زكوة امر نموده و شراب و گوشت خوك را بر ايشان مباح گردانيد. و پس از آنكه كار وى بهواسطه متابعت بنى تغلب بالا گرفت، نامه ها به اكثر قبايل نوشته و به كيش خويش دعوت نمود. پس جمع كثيرى تصديقش كرده و در خدمتش كمر بستند و ازاين رو به صدد قلع مخالفين خود آمده و اوّل بر قبيله بنى زباب تاخته و اكثر ايشان را مقتول و اموالشان را منهوب داشتند. پس عظماى لشگرش معروض داشتند كه اگر امّت محمدى را از پيش برداريم جميع قبايل عرب مطيع ما گردند. سجاح جواب داد كه در اين امر انتظار وحى مى كشم و در همان شب كلمه اى چند مسجّع بر هم بست مشير بر اينكه اوّل بايد در يمامه كار مسيلمه فيصل يابد. على الصباح آنچه را كه در شب ساخته و پرداخته بود به سرداران لشگر خوانده و به اتفاق ايشان روى به يمامه نهادند. پس لشگر اسلام كه در خلال اين احوال به اشاره ابوبكر عازم دفع مسيلمه بودند، صلاح را در توقف ديده و به مدينه مراجعت نمودند. چون مسيلمه شنيد كه سجاح عازم ملك او است، از خوف هزيمت صواب در مسالمت ديده، رسولان چرب زبان نزد وى فرستاده و به انفاذ تحف و هدايا خواستار ملاقات گرديد. پس از هر دو سو لشگرگاه كرده و در ميان دو لشگر خيمه اى برافراخته و هر دو در آنجا حاضر و مجلس را از بيگانه خالى و سخن از هر در جارى و مسيلمه مزخرفات خود را بر وى خوانده و آيتى هم در طلب مناكحت وى قرائت نمود. سجاح نيز به حكم وحى خود تن به تزويج داده و سه يا هفت روز با هم هم بستر شده و آنچه در دل داشتند بگفتند. پس سجاح به لشگرگاه خود برگشته و گفت: مسيلمه را برحق ديده و ضجيع هم بستر او شدم.گفتند: كابين تو چيست؟ گفت: جُنبش محبّت، كابين را از خاطر من بِستُرد. پس به جهت ملامت قوم ناچار برگشته و از مسيلمه خواستار كابين گرديد. مسيلمه هم شبث ابن ربعى را ـ كه مؤذّن سجاح بود ـ طلب داشته و گفت: امّت سجاح را بگو كه نماز صبح و خفتن را به كابين سجاح از شما برداشتم و نصف غلاّت يمامه را بر او مسلّم داشت. لاجرم به منازل خود برگشته از براى اخذ غلاّت سه كس به يمامه فرستاد. در اين وقت خالد با لشگر اسلام رسيده و كسان سجاح را نيروى توّقف نماند. گويند سجاح در جزيره خود بماند تا آنگاه كه معاويه خلافت يافت و در زمان او قبول اسلام كرد. بالجمله عظماى عرب از اين عمل سجاح بيش از پيش پشيمان شدند كه چرا سجاح را به يمامه آوردند كه با مسيلمه هم بستر شود و به

نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 2  صفحه : 464
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست