responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 2  صفحه : 308

ذوسنطاريا، قروح امعا بوده و علما و اطبا هم تنها در همين معنى استعمالش مى كرده اند، پس در لازم معنى مذكور كه مطلق اسهال خون باشد، اشتهار يافته.

ذوش ـ (چو گوش) بدخلق و تندخو.

ذوشناتر ـ (ل) رجوع به «تبّع» نمايند.

ذوالفقار ـ (به فتح فا و كسر آن) نام شمشير حضرت على ابن ابى طالب ـ صلوات الله عليه ـ كه در جنگ بدر از منية ابن حجّاج و يا پسرش، عاص، غنيمت آورده و از طرف قرين الشرف حضرت خيرالانام در حق آن سرور عالى مقام لطف و انعام گرديد و به زعم بعضى، يكى از شش شمشير بوده كه بلقيس از براى حضرت سليمان (عليه السلام)تحفه فرستاده بوده و از بعضى عامه نقل است كه آن را جبرئيل از آسمان به محضر حضرت خيرالبشر آورده بوده و حلقه آن از نقره بوده است. و بالجمله ازآن رو كه به گودهاى كوچكى كه مانند استخوان هاى پشت مازستون فقراتپهلوى يكديگر منتظم باشد، مشتمل بوده بدين اسم اختصاص يافته كه «فقار» به عربى، استخوان هاى مذكوره را گويند و بعضى از ادباى عثمانى گويد كه به جهت كثرت فقره ها ـ يعنى جوهرانگوهرها ـ بدين اسم موسوم گرديده و در جايى نديديم كه فقره به معنى جوهر باشد. و بالجمله دوشاخه بودن آن چنانچه در پاره اى السنه داير است، در كتابى به نظر نرسيد.

ذوالقدر; ذوالقدريّه ـ به نوشته بعضى ادباى عثمانى، نام يكى از ايلات و قبايل سيّاره تركمان كه در حوالى مرعشدر جنوب تركيه و ملاطيه در تركيه اقامت داشته و رئيس ايشان زين الدين قراجه ابن ذوالقدر در 840 هجرى اعلان استقلال داده و پس از آنكه اخلاف او 180 سال حكمرانى نمودند، ممالك ايشان بر دولت عثمانيه انتقال يافت و در بستان السياحه[ر.ض] گويد كه ذوالقدر قومى است بزرگ از طوايف ترك، اصل ايشان از اولاد ترك ابن يافث و در اكثر بلاد ايران و توران نواحى ترك نشين آسياى مركزى و شام و كابل و كشمير و زابل ساكن و اكثرشان حنفى و بعضى شيعه امامى و برخى شافعى و ديگرى على اللّهى و رجوع به «قزلباش» هم نمايند.

ذوالقرنين ـ (ر) چنانچه در «اسكندر» مذكور افتاد، لقب اسكندر كبير و اسكندر رومى است و چند نفر از ملوك يمن نيز بدين لقب ملقّب بوده اند كه از تفصيل آنها اعتذار مى نماييم.

ذوالقروح ---> امرأالقيس.

ذوالكِفل ـ علاوه بر آنچه در «حزقيل» مذكر افتاد، به زعم بعضى، لقب حضرت زكريّا (عليه السلام) و به عقيده برخى، عنوان بشر ابن ايّوب بوده كه به جهت كفالت و محافظت 74 ذهبى نفر از انبياى عظام كه از ظلم بنى اسرائيل فراريده و بدو پناهيدند، بدين لقب ملقّب و يا به جهت عهده دار بودن ايمان قومى كه از طرف اليسع[ر.م] به ارشاد ايشان مبعوث بود، بدين عنوان معنون گرديده بلكه بعضى آن را لقب خود اليسع دانسته و ديگرى الياسش انگاشته و برخى پيغمبرى ديگرى پنداشته كه بعد از حضرت سليمان(عليه السلام)مبعوث و به حكم داودى قضاوت مى كرد.

ذونواس ـ لقب زرعه، بيستوهشتمِ تبابعه يمن كه در «تبّع» مذكور افتاد.

ذويدن ـبر وزن و معنى دويدن و چرويدن[ر.م].

ذواليسارين; ذواليمينين ـ در اصطلاح احكام نجومى، اوّلى عبارت از بودن كوكب است در خانه چهارم كه مطرح شعاع هر دو تربيع[ر.م] آن در تحت الارض باشد و دويّمى بودن آن است در خانه دهم كه مطرح شعاع هر دو تربيع آن در فوق الارض باشد.

ذهب ـ (چو عرب) به عربى، زر و طلا و زرده تخم مرغ و پيمانه اى مر اهل يمن را.

ذَهَبى ـ منسوب به ذهب[ر.م] و بالخصوص هريك از آحاد و سلسله ذهبيّه[ر.م] را گويند.

ذَهَبيّه ـ (به تشديد ياء) به نوشته طرايق الحقايق [ر.ض]، دو سلسله از سلاسل عرفا و صوفيّه بدين عنوان معنون بوده و به قيد كبرويّه و اغتشاشيّه از همديگر امتياز يابند و در توضيح اجمالى اين مدعا مى نگارد كه در آن كتاب تمامى فرق و سلاسل صوفيّه را به طرق و سلسله هاى متفرقه به ائمه هدى موصول داشته و بعد از شرح سلسله كميليّه و

نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 2  صفحه : 308
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست