responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 54

مذكوره در كلمات ادبا مسطور است الاّ اين كه برگشت اكثر آن ها به يكديگر بوده و به اندك تأمّل، روشن و مواقع تنقيد آن ها هويدا است.

خواصّ: امّا «هاى ملفوظ» گاهى به الف بدل شود: هست و است ـ چنانكه بعضى گفته ـ و هيج و ايج; و گاهى به «جيم ابجدى» تبديل يابد: ماه و ماج و ناگاه و ناگاج; و گاهى به «حاى حطّى» مبدّل گردد: هيز و حيز; و امّا «هاى غير ملفوظ» را خواصّ چند است:

1) در جمع به «ات» مبدّل به «جيم» گردد: نوشتجات و خالصجات.

2) در جمع به «ان» و در حالت اتّصال به «كاف تصغير» و «ياى معروف مصدرى» به «گاف پارسى» تبديل يابد: بندگان و جامگك و آوارگى و تيرگى و نظارگى و خانگى و غير اين ها.

3) در حالت اضافه و در حين اتّصال به ياى ضمير و وحدت و نسبت به «ى»، ملفوظ شده و به «ه» مرقوم بوده و همزه اى در فوق آن مى گذارند: «هنوز تو خوابيده كه در محلّه شما خانه خريدم و به مردى ساده بخشيدم».

ى

در جائى كه كسره ماقبل اين حرف، خالص بوده و در تلفّظ، مفهوم گرديده و با اشباع خوانده شود، همچو «پير» و «دبير» و «شير» (به معنى لبن)، آن را ياى معروف خوانند و الاّ كه وجود «ى» اندكى مفهوم گردد، ياى مجهول نامند، همچو: «شير» به معنى اسد; و «ياى معروف» را ]ياى[ عربى نيز ناميده و «مجهول» را ]ياى[ پارسى هم گويند و بالجمله از براى اين حرف، سيزده معنى آمده:

1) مصدريّت.

2) ضمير خطاب در اسما و افعال:

خدايا بلندى و پستى توئى *** ندانم چه اى هرچه هستى توئى

3) نسبت: تبريزى و تهرانى.

4) لياقت: خوردنى و ديدنى.

5و6) فاعليّت و مفعوليّت كه در آخر اسم، مفيد اين دو معنى باشد: جنگى و چنگى و سندى و لعنتى و سفارشى و مانند اين ها و مى توان گفت كه برگشت اين سه معنى آخرى نيز به نسبت است.

7) بيان كسره كه محض براى افاده كسره ماقبل خود بوده و اصلا دخلى در معنى مقصود ندارد.

8) استمرار در ماضى چنانچه در نمايش اوّل از نگارش دويّم آيين سيّم خواهد آمد: رفتندى و گفتندى.

نخوردى كه خاطر برآسايدش *** ندادى كه فردا به كار آيدش

9) شرط و جزا: اگر رفتمى، گفتمى.

10) ياى القابى كه محض به جهت زيادت مفهوم لقب بر الفاظ دالّه بر لقب داخل باشد: دوستى، نورچشمى، فرزندى، قبله گاهى و بر متكلّم حمل كردن اين «يا» چنانچه از بعضى صادر شده، اشتباه و خلط پارسى به عربى است.

11) تنكير كه گاهى مجرّد وحدت و يكى را افاده كند: «مردى را ديدم»; و گاهى متضمّن معنى تعظيم يا تحقير نيز باشد:

جوى باز دارد بلائى درشت *** عصائى شنيدم كه عوجى بكشت ***

نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 54
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست