responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 105

در زبان پارسى، صيغه مخصوص بر حال نيست و هم صيغه مشعر بر دوام و استمرار كه در ماضى بود، اينجا نباشد. بلى، گاه است كه به قرينه مقام مفيد استمرار و دوام باشد. سعدى:

چنان پهن خوان كرم گسترد *** كه سيمرغ در قاف روزى خورد

و قاعده معلوم و مجهول و مثبت و منفى به دستور سابق و گاه است كه نفى را به جاى نهى استعمال نمايند: «زنهار كسى را نكنى عيب كه عيب است».

تنبيه: چنانچه اشاره نموديم: مستقبل مخلوط اخبارى يا انشائى، از امر حاضر اشتقاق يابد و بعضى از ادبا گفته كه از صيغه واحد غايب ماضى مطلق مأخوذ گردد بدين روش كه اوّلا ماقبل حرف آخر آن را مفتوح كرده و به حسب قوانين مقرّره در امر حاضر تغيير دهند و خود حرف آخر را هم اگر «دال» باشد، به حال خود باقى گذاشته و اگر «تا» بود، به جهت قرب مخرج به «دال ساكن» مبدّل سازند و از اين رو، حرف آخر واحد غايب مضارع هماره «دال ساكن» بوده و ماقبلش مفتوح باشد و پرواضح است كه اين تحقيق به مثل مشهور «اكل از قفا» بوده و «از بيراهه آمدن» است اگر چه نتيجه يكى است.

بينش: اكثر اقسام مقرّره در ماضى، در مستقبل هم جارى; و مقصود از ذكر اين مقدّمات، تأسيس اساس از براى اقسام مختلفه مى باشد و مثال هاى اين اقسام، موافق آنچه در جدول هاى متفرّقه ماضى نگارش يافت، در اينجا نيز جارى و به جهت تطويل، اعاده ذكر نكرده و تطبيق آن ها را به عهده فطانت ناظرين محوّل و موكول داشته و به ذكر قواعد اكتفا نموديم، مثلا در مستقبل اقتدارى كه قدرت و توانائى بر ايجاد فعلى در زمان آينده را افاده نمايد، ضمائر شش گانه را به لفظ «توان» ملحق و به اوّل ماضى مطلق ـ كه مقصود است ـ آرند: «تواند گفت»، «توانند گفت» و هكذا در صيغ باقيه; و همچنين نسبت به ساير اقسام كه به ادنى تأمّل در بيانات سابقه در اقسام ماضى واضح و روشن مى گردد.

تبصرةٌ: چنانچه در اوّل فعل اشاره نموديم، غالباً در اوّل مضارع هم، به جهت زينت و يا تأكيد معنى، حرف «ب» افزوده و در كلمات مصدّره به همزه هم، به همان دستور عمل نمايند.

]حال[

نمايش سيّم در حال كه زمان كنونى را افاده نمايد و آن هم، يا اخبارى است چنانچه به كسى كه مشغول خواندن است، مى گوئى كه: «چه مى كنى؟» در جواب مى گويد كه: «مى خوانم» و چنانچه مذكور نموديم، در زبان پارسى، صيغه مختصّه به حال، اين چنانى نبوده و هر چه هست، مابين آن و استقبال، مشترك است و يا انشائى است كه طلب فعل چيزى و يا ترك آن را افاده نمايد و اوّلى را امر ناميده و دومى را نهى خوانند; و گاه باشد كه به ملاحظه بلندى و پستى درجه طالب و مطلوب نسبت به يكديگر، به اسمى ديگر موسوم باشد، چنانچه طلب كردن عالى از سافل را امر و نهى و حكم و فرمان و فرمايش گفته و عكس آن را دعا و خواهش ناميده و طلب مساوى از مساوى را التماس و درخواست گويند و اگر طلب از شخص حاضر باشد، آن را امر حاضر و نهى حاضر گفته و اگر از غايب باشد، آن را امر غايب و نهى غايب نام نهند و بيان اين ها را در ضمن چهار دستور، مسطور مى دارد:

دستور اوّل، امر حاضر: چون از آخر مصدر علامت مصدريّت «تن» يا «دن» را بحذفند، امر حاضر باشد و چنانچه مرقوم افتاد، بيشتر در اوائل آن زينتاً يا تأكيداً حرف «باى مكسور» افزوده و «الف مفتوح و مضموم» راـ اگر باشد ـ

نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 105
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست