responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 104

و در همه اين ها به جاى «گفت»، «گفتن»آوردن هم صحيح بلكه چنانچه اشاره شد، به مناسبت مقام، مستقبل انشائى هم جايز است: «خواست بگويد» و هكذا.

تنبيه: پوشيده نماند كه ارادى مطلق و اقتدارى مطلق چنانچه در دو قسم آخرى مذكور شدند، گاه است كه به صورت ماضى نقلى يا استمرارى يا ساير اقسام ماضى نيز آمده و به اسمى مركّب مناسب مقام موسوم گردد، همچو اقتدارى نقلى و اقتدارى استمرارى و اقتدارى بعيد و ابعد و مانند اين ها; و كيفيّت تشكيل همه اين ها از بيانات سابقه روشن مى گردد بلكه ارادى و اقتدارى را در مقابل ساير اقسام ماضى شمردن، دور از تحقيق است و اگر بنا بر اين باشد، بايد وجوبى و امكانى و لزومى و مانند اين ها را نيز به اقسام ماضى افزود; و تحقيق آن است كه اقتدار و اراده و مانند آن ها معنى موضوع له خود كلمه بوده و دخل به اقسام ماضى ندارند.

]مضارع[

نمايش دويّم در مضارع كه مستقبل نيز گويند و بر دو گونه مى باشد:

اوّل، مستقبل صريح كه متكلّم از وقوع كارى در زمان آينده خبر دهد و قاعده تشكيل اين، آن است كه به اوّل ماضى مطلق واحد غايب از هر فعلى كه مقصود است، يك امر حاضرى از «خواستن» كه «خواه» است، آورده و ضمائر را بدو ملحق سازند، پس معنى ماضى را به زمان مستقبل مقرون گرداند و در مجهول، همان لفظ را به كلمه «شد» بايد آورد: «خواهد گفت»، «خواهند گفت»، «گفته خواهد شد»; و در منفى مجهول جايز باشد كه «نون نفى» رابه خود فعل ملحق نمايند و يا به لفظ «خواهد»: «آورده نخواهد شد»، «نياورده خواهد شد» گويند و اين در مضارع بعيد است و امّا در قريب، لفظ «خواه» را با همان دستور به اوّل مستقبل مخلوط ـ كه مذكور خواهد شد ـ و يا ماضى مطلق آرند: «مى خواهم گفت»، «مى خواهم بگويم».

و در اينجا سه دستور است:

1) گاه باشد كه لفظ «خواهد» بر مصدر نيز لاحق و افاده معنى مستقبل نمايد:

خدادوست را گر بدرّند پوست *** نخواهد شدن دشمن دوست دوست

2) گاه است كه به حكم ضرورت، اصل فعل بر لفظ «خواهد» مقدّم گردد. سعدى:

چو رخت از مملكت بربست خواهى *** گدائى بهتر است از پادشاهى

3) گاه است كه به حكم ضرورت مابين اصل فعل و لفظ «خواهد»، به كلمه اجنبى فاصله باشد:

دامن افشان از سر خاكم گذشتن سهل نيست *** آتش اين عشق خواهد دامن محشر گرفت

گونه دويّم، مستقبل مخلوط كه زمان حال و آينده، هردو از آن مفهوم بوده و مراد متكلّم به قرائن معلوم گردد. پس اگر وقوع كارى را در زمان آينده و يا حال به طور شك و ترديد، افاده كرده و ترجّى و تمنّى و مانند اين ها را بفهماند، به التزامى يا انشائى موسوم شده و به الحاق ضمائر به آخر امر حاضر تشكيل يابد: «گويم» و «روم»; و اگر از وقوع كارى در زمان آينده خبر داده و به طور قطع و يقين، بيان نمايد، آن را مستقبل اخبارى ناميده و به الحاق لفظ «مى» يا «همى» در اوّل امر حاضر و ضمائر شش گانه در آخر آن تشكيل يابد: «مى گويم» و «مى روم» كه اين گونه كلمات را گاهى در حين اشتغال به گفتن و رفتن گفته و گاهى در مقامى كه بعد از تكلّم مشغول رفتن و گفتن خواهد شد، به زبان رانند و

نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 104
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست