سيستان
بغزنه رفت، و از آنجا به لاهور افتاد، و كان ذلك في حدود (572 ه) از تاريخ
وفات و اواخر عمر و زندگاني مولانا منهاج الدين عثمان خبري نداريم، فقط
همين قدر توان گفت: كه بعد از (572 ه) در لاهور از جهان رفته باشد، كه بعد
از وفات جاي او را پسرش ميگيرد به تفصيل ذيل:
پدر مؤلف:-
پدر مولف مولانا سراج الدين محمد افصح العجم و اعجوبة الزمان بن مولانا
منهاج الدين عثمان نيز از رجال مهم دربار فيروزكوه و غور بود، و اندر حضرت
سلاطين پايه بزرگ و مرتبت سترگي داشت. در اواخر دولت آل محمود، چون سلطان
معز الدين غوري بسال (582 ه) بدر شهر لوهور آمد، و آن شهر به وي مسلم گشت،
سپهسالار علي كرماخ را كه والي ملتان بود، به لاهور نصب فرمود، و پدر مؤلف
كه مولانا سراج الدين باشد، قاضي لشكر هندوستان گشت، و تشريف سلطان معز
الدين پوشيده در بارگاه لشكر مجلس علم عقد كرد و دوازده شتر بجهت نقل كردن
كرسي او نامزد شد [1] چنانچه پيشتر خوانديد، پدر مولانا سراج نيز در
لاهور سكونت داشت و بعد از (572 ه) در آنجا ميزيست، و ظن غالب آنست كه بعد
از همين سال هم دران جا از جهان رفته باشد، بنابران مولد مولانا سراج را هم
لاهور گفته ميتوانيم، و همين مقصد را يكي از معاصرين او كه محمد عوفي
باشد، نيز تائيد ميكند: و خطاب ملك الكلام و فصيح العجم باو ميدهد، [2]
ولي محل نشو و نماي وي را كه سمرقند ميشمارد، محل تامل است!!! درين وقت
حضرت باميان مجمع علماء و مقر دانشمندان نامدار بود و سلطان بهاء الدين سام
ابن سلطان شمس الدين محمد از ملوك عالمپرور و دانش دوست آل شنسب كه از
(587 تا 602 ه) سلطنت رانده، كوشش داشت تا اهل فضل و علم را در مركز مملكت
خويش (باميان) فراهم كند، و بقول مؤلف علامه فخر الدين رازي مدتها
[1] طبقه 19 ذكر معز الدين [2] لباب الالباب ص 282 ج ا