بودند،
ضم كردند، و بفرستادند، و بعد از مدتي تقرير كردند كه پادشاه چين، چندان
لشكر آورد، كه در عدد و حصر وعد [1] نيايد [2] بعاقبت منكوخان شكسته
شد، و در كوهي افتاد كه در تمام دور آن كوه دريا و لوري [3] بود،
منكوخان با تمام لشكر مغل دران كوه، از گرسنگي هلاك شد [ند] و مدت ملك
منكوخان نه سال بود «ملك تعالي دور ملك سلطان اسلام را تا انقراض حيات
آدميان باقي دارد، و خان اعظم را در دولت و فرماندهي تا انقراض عالم باقي
داراد» [4]التاسع هلاؤ [5] بن تولي بن چنگيزخان اشاره
هلاؤ برادر منكوخان است، و پسر تولي بن چنگيزخان [6] و اين تولي پسر
كهتر چنگيزخان بود، و چون چنگيزخان از آب جيحون عبره كرد، بطرف خراسان آمد،
تولي را بنشابور و هرات و مرو فرستاد، و آن شهرها همه تولي بگرفت و خراب
كرد. ثقات چنين روايت كردند: كه تولي جوان [و] خوب صورت بود، چون از
بلاد خراسان بطرف تركستان باز رفت در گذشت، و از وي چهار پسر ماند، چنانچه
به تقرير پيوسته است. و چون منكوخان پسر تولي بتخت بنشست، هلاؤ را به بلاد
ايران و عجم فرستاد، و آن ممالك او را داد، و لشكر (ها كه) بطرف عراق رفت [7] و آن طايفه (كه) به تركستان و ختلان و طالقان و قندز بودند، و لشكري
كه بطرف غور و خراسان و هرات و گرمسير بود (ند) گفتند جمله را تا فرمان
بردار هلاؤ باشند. چون هلاؤ به خراسان آمد، جاي مقام خود بادغيس [8]
اختيار كرد، و ملوك اطراف عجم بخدمت او پيوستند و لشكر جرماغون [9] مغل
بطرف عراق بود، مدام آن جماعت را با لشكر امير المؤمنين مقاتله و پرخاش
ميبود، و به هيچ وجه بر لشكر دار الخلافت دست نمييافتند، و پيوسته بر
كفار شكست ميافتاد، خصوصا در گرفتن شهر سپاهان [10] مدت
[1] مط و مب: كه درو حد و حصر و شمار نيايد، [2] اصل: ننمايد. [3] مط و مب: بوري، اصل: دبودني؟ ولي همان لوري است كه گذشت بمعني مجراي آب و شيله. [4] جملات بين «....» در مب نيست [5] راورتي: هلاكو [6] اصل: پسر تولي چون چنگيزخان وفات كرد و اين ... [7] مط و مب: بود [8] در حاشيه اصل نوشتهاند، الحال به يايغز مشهور است، [9] مط و مب: جرماعون [10] مط و مب: صفاهان.