و
قادسيه او فتح كرد، در ايام عمر رضي اللّه عنه، و بعد از شهادت عثمان به
عقيق رفت، دو منزلي بمدينه ساكن شد، و در هيچ كاري شروع نكرد و در سال سنه
خمس و خمسين در ايام معاويه، از دار فنا رحلت كرد، و مدت عمر او هشتاد و
هفت سال بود، و آخرين كس كه از دار فنا بدار بقا رحلت كرد از عشره مبشره او
بود، و از مصطفي هشتاد و يك حديث روايت كند. اسماء اولاد او: محمد و ابراهيم و اسحاق اكبر و اسحاق اصغر و عبد الرحمن و عمرو، و هژده دختر بودند او را. رضي اللّه عنهم.
الثامن سعيد بن زيد رضي اللّه عنه
سعيد بن زيد بن نفيل، كنيت او ابو الاعور بود، و او ابن عم عمر بود، رضي
اللّه عنهما، و مادر او فاطمه بنت نعجه [1] خزاعيه بود، و او پيش از
عمر رضي اللّه عنهما اسلام آورد، و او مرد سياهچرده بود، دراز بالا بود،
بسيار موي بود و پدر او زيد، پيش از ظهور اسلام طالب حق شده بود و از
مشركان جاهليت مفارقت گزيده و سعيد تا عهد معاويه حيات يافت، و از مصطفي
عليه السّلام، چهل و هشت حديث روايت كند، و فوت او هم به عقيق بود، و
بمدينه آوردند و دفن كردند، و عمر او هفتاد و هشت سال بود، و فوت او در سنه
احدي و خمسين بود. و اسماء اولاد او بعد الرحمن اكبر و او شاعر بود، و عبد
الرحمن اصغر و عبد اللّه اكبر و اصغر و عفو اكبر و ابراهيم اكبر و اصغر و
زيد و خالد و اسود و دختران او هژده بودند. رضي اللّه عنه.
التاسع عبد الرحمن بن عوف رضي اللّه عنه
كنيت او ابو زيد بود، و مادر او شفاء، و بروايتي عنقا [2] بنت عوف بن
زهره بود و او از جمله مالداران قريش بود، و او مردي بلند بالا، نيكو روي،
تنك پوست و سپيد رنگ، فراخ چشم [3] شكسته موي، و از كبار صحابه، بهر دو
قبله نماز كرده بود، و دو هجرت كرده بود، و در هيچ غزوي غايب نبود از خدمت
مصطفي عليه السّلام. و در غزوه احد هشت زخم بر تن او بود، و مصطفي عليه
السّلام در غزو تبوك
[1] الاصابه: نعجه [2] كذا، الاصابه، و اسم امه صفيه و يقال الصفا و يقال الشفاء و هو زهريه. [3] اصل: جسم در نسخه پنجاب چشم، كه ترجمه اعين است و اصابه گويد: كان عبد الرحمن ابيض اعين.