و
خلق را شهيد كرد، و شهر را بركند، مگر كوشك اخجك را كه قصر قديم بود، و
دخمه تكش خوارزم شاه را باقي گذاشت، و در عقب اتباع و حرم ارزلو شاه براند،
و جمله را اسير گردانيد.
الثاني عشر سلطان ركن الدين غوريشانستي [1]
سلطان ركن الدين پسر محمد خوارزم شاه بود، ولادت او شبي بود، كه ديگر
روز آن سلطان معز الدين محمد سام طاب ثراه از خوارزم بازگشت، در شهور سنه
احدي و ستمائة، او را بدان سبب غوريشانستي [1] نامزد كردند، يعني غوري
شكن. چون مملكت عراق در ضبط سلطان محمد آمد: تخت عراق بدو داد، و دختر
ملك الغخان ابي محمد كه از بنو اعمام خوارزمشاهيان بود، در حباله خود آورد،
و او را نيابت سلطان ركن الدين داد، و تمامت ملك غور و لشكرهاي جبال را
بخدمت او بگذاشت. چون محمد از عراق بازگشت، تركان عراق كه بندگان اتابكان
بودند، جمع شدند و مصاف دادند، و فتح مر خوارزمشاهيان را بود، در شهور سنه
اربع عشر و ستمائة، مدتي ملك عراق راند، چون لشكر مغل بعراق رسيد، و
اسلاميان منهزم شدند، جمله اهل خوارزمشاهيان اسير شدند، و اغلب شهادت
يافتند در شهور سنه سبع عشر و ستمائة.
الثالث عشر غياث الدين آق سلطان محمد خوارزمشاه رحمه اللّه
آق سلطان پسر سلطان محمد بود و چون تخت كرمان و بالش [2] گواشير، مر
سلطان محمد را ميسر شد، خواجه زوزن را بتخت كرمان بنشاند. بعد از چند سال
خواجه زوزن برحمت حق پيوست، و او مردي با خبر بود، و در خراسان مدارس و
رباطات با نام ساخت، و قلعه سلامهير [3] زوزن را عمارت كرد چون درگذشت،
سلطان محمد تخت كرمان به پسر خود آق سلطان داد و به كرمان رفت، و آن ممالك
را تا آب دريا و اطراف مكران در ضبط آورد و چون حادثه اسلام ظاهر شد، و
چنگيزخان بر ايران غالب گشت، جماعت خطائيان و لشكريان سلطان محمد با براق
حاجب خطائي كه نو مسلمان بود
[1] پ: غور الثاني. در حاشيه اصل غوري اشانشتي [2] راورتي: و مسند گواشير [3] راورتي: سلامهر.