سنه
اثني و عشرين و ستمائة بطرف نيه فرستاد، چون آنجا رسيد، شاه عثمان را مدد
كرد، و خود بنشست، و ولايت نيه در تصرف آورد. از شهر سيستان جماعتي بخدمت
او آمدند، و از وي استمداد خواستند، كه ملك شهاب الدين كشته شده بود و
سيستان بي خصم مانده. تا مگر شاه عثمان را بسيستان برد و بنشاند، و تاج
الدين ينالتگين بسيستان آمد آن شهر را بگرفت، و بلاد نيمروز در تصرف آورد، و
درين حال ملك ركن الدين خايسار [1] آمد. اين داعي را كه منهاج است از
طرف غور برسالت بنزديك ملك تاج الدين ينالتگين [2] فرستاد بشهر فراه، در
داوري [3] خدمت [4] او دريافته شد، و با او عهد مستحكم گشت، چون
بغور مراجعت كرده آمد، تاج الدين را با ملاحده خصومت افتاد و مصاف كردند و
منهزم شد، پس بسيستان باز رفت، و جماعت خوارج را كه بر وي عصيان آورده
بودند بشكست، و در شهور سنه ثلاث و عشرين و ستمائة كرت ديگر اين داعي بخدمت
او رفت، و بعد از آن تاج الدين بطرف غور آمد، و قلعه تولك و اسفزار ضبط
كرد، و درين سال بعد از مراجعت از نيمروز اين داعي را اتفاق سفر افتاد، و
لشكر مغل كرت دوم در شهور سنه خمس و عشرين و ستمائة بطرف نيمروز آمد، تاج
الدين ينالتگين در قلعه ارگ سيستان محصر شد، و مدت نوزده ماه آن قلعه را
نگاه داشت و جمله حشم كه با او بودند در قلعه، از غوري و تولكي و سگزي و
ترك همه هلاك شدند، و او را بر يك چشم تيري آمد. ناگاه از قلعه افتاد و
اسير مغل گشت، و آن قلعه را بكشادند، و خلق باقي را شهيد كردند، و تاج
الدين ينالتگين را از سيستان به قلعه صفهيد [5] كوه آوردند و در پاي آن
قلعه شهيد كردند رحمة اللّه عليه. حق تعالي پادشاه مسلمانان ناصر الدنيا و
الدين را در تخت پادشاهي تا قيام قيامت باقي داراد. و السلام و اللّه اعلم.[1] راورتي، خايسار غور. پ: خماسار. بقول ياقوت خيسار از شهرهاي سرحديست بين غزنه و هرات (معجم البلدان) [2] اصل: نيالتگين [3] در متن راورتي نيز چنين است و گويد كه در بعضي نسخ داروي هم آمده. پ:
در شهر فراط در داوري: بموجب تاريخ سيستان (ص 407) قلعه داوري در مضافات
فراه بود. [4] پ: وي [5] در متن راورتي كذا. در برخي از نسخ
وي: سفيد كوه. پ: سپيد كوه. شايد صفهيد معرب سپيد باشد. صفهبد هم توان
خواند. و قرار تاريخ سيستان (ص 406) قلعه سپيد كوه معروفست به لاش، و لاش و
جوين تاكنون مشهور است.