نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 8 صفحه : 281
به خون رنگ كردهاند [1].ايشان را يقين زيادت شد به هلاك.روز سهام [2]برخاستند رويهاشان سياه بود پنداشتى كه به قار رنگ كردهاند [3]و ذلك قوله تعالى: فَقٰالَ تَمَتَّعُوا فِي دٰارِكُمْ ثَلاٰثَةَ أَيّٰامٍ ذٰلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ .چون روز سهام [4]بود صالح -عليه السّلام-از ميان ايشان برون [5]رفت و آنان كه امّت و اتباع او بودند از جملۀ مسلمانان،با او به شام آمدند به رملة و فلسطين [6]فرود آمدند.چون روز يكشنبه روز پديد آمد [7]و ايشان سياه روى شدند و با هم بنشستند و بگريستند و كفن در پوشيدند [8]و حنوط بر خود كردند-و حنوط ايشان صبر بود و كفن ايشان مشك-و بنشستند،و در آسمان مىنگريدند و منتظر عذاب خداى و يكبار به زمين [9]مىنگريدند و ندانستند كه عذاب خداى از كدام راه به ايشان خواهد آمدن [10].چون روز به چاشتگاه رسيد،آوازى از آسمان بيامد كه در او هر آوازى كه در جهان باشد بود و هر صاعقه.دلهاى ايشان از ترس در بر پاره پاره شد و همه بر جاى بمردند و از ايشان هيچكس نماند از خرد [11]و بزرگ الّا دختركى مقعد كه او را باد بنشانده بود [12]،نام او ذريعه [13]بنت سلق،و او نيز كافر [14]بود و دشمن صالح بود.خداى تعالى آن رنج از پاى او برگرفت تا او برخاست [15]و بدويد و به وادى القرى آمد -و آن حدّى است [16]ميان شام و حجاز-ايشان را خبر كرد به آنچه ديده بود،آنگه آب خواست از خداى تعالى،او را آب داد از آب باران بازخورد و بمرد.
جابر بن عبد اللّه انصارى روايت كند كه رسول-عليه السّلام-در غزات