نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 8 صفحه : 280
و ايشان ناقه را روز چهارشنبه كشتند.صالح-عليه السّلام-[ايشان را] [1]گفت:وعدۀ شما سه روز است و روز سيم [2]عذاب خداى به شما آيد و علامت آن است كه فردا روز پنجشنبه-كه[آن را] [3]مونس خواندند-بامداد كه برخيزى[4]رويهاتان زرد باشد،و روز عروبه-يعنى آدينه-رويهاتان سرخ باشد،و روز شنبه رويهاتان سياه باشد.ايشان[آن] [5]شب بخفتند[169-ر]،بامداد برخاستند [6]رويهاشان زرد بود،پنداشتى به خلوق رنگكرده [7]،كوچك و بزرگ و زن و مرد ايشان چنين بودند،بيقين بدانستند [8]كه صالح راست گفته است.طلب صالح كردند [9]تا بكشند او را.صالح بگريخت و به حمايت بطنى شد از ثمود كه ايشان را عزّتى و منعتى بود،ايشان را بنو غنم گفتند،و به سراى سيّد ايشان فرود آمد و نام او نفيل بود و كنيت او أبو هدب.ايشان او را پناه دادند كافران مسلمانان قوم او را مىگرفتند و عذاب مىكردند و مىگفتند:ما را راهنمايى [10]به صالح.
چون از حد برفت،يكى بيامد و گفت:يا رسول اللّه اين كافران ما را در عذاب كشيدند،روا باشد كه راه نماييم به [11]تو؟گفت:روا باشد.ايشان گفتند:ما را چه عذاب مىكنى!صالح فلان جاى است.ايشان بيامدند و نفيل را گفتند:
صالح را به ما [12]ده.گفت [13]:لا و لا كرامة لكم،شما را بر صالح راهى نيست صالح به حمايت من است،و ايشان قوّت او [14]نداشتند،صالح را رها كردند روى به محنت و مصيبت خود نهادند و با يكديگر مىگفتند:از وعده روزى گذشت [15].روز دوم كه روز آدينه بود برخاستند [16]رويهاشان سرخ بود پنداشتى كه