responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح    جلد : 8  صفحه : 276

ده كس از زنان آبستن بودند،هر ده پسران [1]آوردند.نه پسران خود را بكشتند،دهمين سالف بود كه پدر قدار بود كه ناقه را او كشت.او فرزند را بنكشت [2].چون روزگار بر آمد و آن غلام بزرگ شد،هرگه كه اين مردمان او را ديدندى،گفتند [3]:نه اگر فرزندان ما زنده چندان بودندى چندان بودند كه اين غلام هست.برآن پشيمان شدند و تأسّف خوردند،و آن بر صالح به حقدى كردند.آنگه گفتند:ما را تدبير آن بايد كردن كه صالح را بكشيم،و صالح-عليه السّلام-در ميان ايشان نبودى.او را مسجدى بود،آن را مسجد صالح خواندند.آنجا بودى و بر [4]ره آن مسجد غارى بودى.ايشان بينداختند با خود و گفتند:ما را چنان بايد نمود كه ما به سفر [5]مى‌رويم و در اين غار يك هفته متوارى بودن [6]،آنگه يك شب بيرون آمدن [7]و صالح را كشتن كه كس بر ما گمان نبرد پندارند كه ما به سفريم،و ذلك قوله تعالى: قٰالُوا تَقٰاسَمُوا بِاللّٰهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مٰا شَهِدْنٰا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنّٰا لَصٰادِقُونَ ،بيامدند و در آن غار متوارى شدند.چون شب در آمد،خداى تعالى آن غار بر ايشان فرود آورد و ايشان در آنجا پست شدند.جماعتى كه بر سرّ ايشان مطّلع بودند،بيامدند تا حال ايشان بنگرند.ايشان را ديدند در زير سنگ پست شده.با شهر آمدند و گفتند:اى قوم!بس نبود كه صالح فرزندان ما را بكشت و ما به قول او ايشان را بكشتيم تا اكنون مردان ما را بكشت!اهل شهر مجتمع شدند بر كشتن ناقه.محمّد بن اسحاق گفت اين تدبير پس از آن كردند كه ناقه را كشته بودند و صالح ايشان را وعدۀ عذاب داده بود.گفتند:صالح را بكشيم،اگر در اين وعده راست مى‌گويد ما او را كشته باشيم به عوض خود،و اگر دروغ مى‌گويد از بلاى او برهيم.پس [8]بر ره صالح كمين كردند تا او را بكشند.فرشتگان فرود آمدند و ايشان را به سنگ


[1] .مج،وز،لت:پسر.

[2] .اساس،مج،وز:بنه‌كشت/بنكشت.

[3] .مج،وز،مل:گفتندى.

[4] .مج،وز:در.

[5] .مج،وز:سفرى.

[6] .اساس:بودن،با توجه به مج،وز تصحيح شد.

[7] .مج،وز:آمدند.

[8] .وز،مج،مل،لت،آن:به شب.

نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح    جلد : 8  صفحه : 276
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست