نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 7 صفحه : 20
من حديث روايت مىكردم از رسول-عليه السّلام-مردى بيامد لثام بر بسته و در برابر من بنشست هرگه من گفتم:قال رسول اللّه،او گفت:قال رسول اللّه،هرگه كه من خبرى روايت كردم،او خبرى روايت كرد،من او را گفتم:به خداى بر تو كه بگوى تا تو كيستى كه من تو را نمىشناسم؟او لثام[5-پ]باز كرد و روى به قوم كرد و گفت:
الا من:عرفني فقد عرفني و من لم يعرفنى فانا جندب بن جنادة البدريّ ابو ذرّ الغفارىّ سمعت رسول اللّه:-صلّى اللّه عليه-و آله بهاتين و الّا فصمّتا و رأيت بعينىّ و الّا فعميتا يقول:عليّ قائد البررة و قاتل الكفرة منصور من نصره و مخذول من خذله» ،گفت:هركه مرا شناسد خود شناسد و هركه مرا نشناسد،من جندب بن جنادة البدرىّ ام ابو ذرّ غفارى از رسول خدا [1]شنيدم به اين گوشها و اگر نه چنين است كر باد و به اين چشمها ديدم و الّا كور باد كه مىگفت:على پيشرو ابرار است و قاتل كفّار است، ناصر او از قبل خدا [2]منصور است و خاذل او مخذول.آنگه گفت: [3]با رسول خداى نماز بكرديم [4]نماز پيشين سائلى [5]در مسجد سؤال كرد.كس او را چيزى نداد سايل دست برداشت و گفت: [6]گواه باش كه در مسجد رسول تو سؤال كردم كس [7]مرا چيزى نداد.على [8]نماز مىكرد به ركوع در بود،اشاره كرد به انگشت به سايل و انگشت برداشت تا سايل انگشترى از انگشت او برون كرد [9]،و گواهى دهم كه انگشترى در دست راست داشت و رسول-عليه السّلام-مىنگريد چون على [10](ع)انگشترى بداد وسايل خشنود شد،رسول-عليه السّلام-سر سوى آسمان كرد و گفت: