نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 3 صفحه : 222
جا بود بطيبة النّفس باكى نبود از آن،براى آنكه چون در حقّ يتيم خداى تعالى رخصت داد،در حقّ بالغان اولىتر كه رخصت باشد.
آنگه گفت: وَ اللّٰهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ ،و خداى تعالى مفسد را از مصلح بازداند كه كيست،كه غرض او از [1]مخالطت اصلاح است،و كيست كه غرض او فساد است،باشد كه آنكس كه مخالطت نكند،او افساد و تلف ما ايشان كند،و باشد كه آنكس كه مخالطت كند غرض او صلاح باشد تا مال ايشان محفوظ باشد و برايشان تباه نشود. وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَأَعْنَتَكُمْ ،و اگر خداى تعالى خواستى كار بر شما سخت كردى،و شما را رخصت ندادى در مخالطت ايشان.
عبد اللّٰه عبّاس گفت:معنى آن است كه حكم كردى به إثم و حرج شما به تصرّف [2]در مال ايشان.و اصل«عنت»سختى و مشقّت بود،يقال:عقبة عنوت،اى شاقّه كئود [3].زجّاج گفت:«عنت»آن بود كه پاى شتر شكسته شود،بازبندند دگرباره شكسته شود چنان كه بنتواند رفتن،قطامىّ گفت:
فلا هم صالحوا من يبتغى عنتي و لا هم كرّر و الخير الّذي فعلوا إِنَّ اللّٰهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ،كه خداى تعالى عزيز است،كس دست زبر فرمان او نيارد آوردن به قهر چون تكليفى شاقّ كند،و حكيم است اگر اين كند و اگر بخلاف به حكمت [4]كند.
وَ لاٰ تَنْكِحُوا الْمُشْرِكٰاتِ حَتّٰى يُؤْمِنَّ [5]،آيت در شأن مرثد بن ابي مرثد آمد،و مقاتل گفت:ابو مرثد الغنوىّ و نامش ايمن بود،و عطا گفت:هو ابو مرثد بن كنّاز بن الحصين [6]-و او مردى بود شجاع و قوى.رسول-عليه السّلام-او را به مكّه فرستاد تا جماعتى مسلمانان را كه آنجا بودند [7]بيارد پنهان.چون به مكّه آمد زنى مشركه نام او عناق در جاهليّت دوست او بود،بشنيد كه او آمده است،برخاست و به نزديك او آمد و