نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 3 صفحه : 173
زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ الشَّهَوٰاتِ [1]...،و امثال ذلك.قوله تعالى: زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيٰاةُ الدُّنْيٰا ،مرفوع است[269-ر]باسناد الفعل اليه،و براى آن علامت تأنيث در فعل نياورد و نگفت«زيّنت»كه از ميان فعل و فاعل فصل كرد به چيزى ديگر،كما قال الشّاعر:
انّ امرء غرّه منكنّ واحدة بعدي و بعدك فى الدّنيا لمغرور يعنى در چشم اين كافران دنيا و حيات او و حطام او مزيّن است و آن كارى [2]مىدانند،و آن را كه آن نيست [3]در چشم ايشان نمىآيد،و بدو سخريّت و استخفاف مىكنند.
ابو القاسم عبيد اللّٰه [4]بن احمد الطّائىّ روايت كرد از پدرش از رضا-عليه السّلام-از پدرش،از پدرانش،از اميرالمؤمنين على-عليهم السّلام-از رسول-صلّى اللّٰه عليه و آله- كه او گفت:
من استذلّ مؤمنا او مؤمنة او حقّره لفقره و[قلّة] [5]ذات يده شهّره اللّٰه يوم القيامة و فضحه، هركه مؤمنى يا مؤمنهاى را خوار دارد و حقير دارد براى درويشى و اندك مالى،خداى تعالى فردا قيامت او را مشهّر و رسوا [6]بكند،و هركه او مؤمنى را يا مؤمنهاى را بهتانى نهد،يا در او چيزى گويد كه در او نبود،خداى تعالى او را فردا قيامت بر تلّى [7]از آتش بدارد تا از عهده آنچه گفته باشد بيرون آيد.
و مؤمن به نزديك خداى تعالى گرامىتر و معظّمتر بود از فريشته مقرّب،و هيچچيز نيست كه خداى تعالى دوستتر دارد از مؤمنى تايب يا مؤمنهاى تايبه.و مؤمن را در آسمان چنان شناسد كه مرد اهل و ولدش را.
ابراهيم بن ادهم روايت كند از عبّاد بن كثير بن قيس كه گفت:روزى مردى در آمد با جامههاى پاكيزه و به نزديك رسول-عليه السّلام-بنشست،و از رسول -عليه السّلام-چيزى مىپرسيد،مردى ديگر بيامد با جامهاى خلق و در پهلوى او بنشست،آن مرد جامه در خود [8]كشيد از او،رسول-عليه السّلام-آن بديد گفت: