نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 3 صفحه : 123
ضحّاك گفت:براى آنكه چون آدم را به زمين فرستادند،آدم به زمين هند فرود آمد و حوّا به جدّه،يكديگر را طلب كردند در اين جايگاه به هم رسيدند در روز عرفه يكديگر را بازشناختند،روز [1]را عرفه نام نهادند،و جايگاه را عرفات.
سدّى گفت:براى آن عرفات خواندند اين جايگاه را كه چون هاجر به اسماعيل بار بنهاد،ساره را از آن رشك مىآمد،گفت او را:برخيز و از بر من برو.او برخاست و اسماعيل را برگرفت و بيامد و به اين جايگاه آمد.چون ابراهيم بازآمد،ساره گفت:
ايشان برفتند.ابراهيم [2]در طلب ايشان مىگشت [3]تا به اين جا رسيد [4]،روز عرفه بود، ايشان را ديد بشناخت [5]،روز را عرفه نام شد [6]و جاى را عرفات.
عبد الرّحمن بن عرّاد [7]روايت كند از رسول-عليه السّلام-كه او گفت:چون هاجر و اسماعيل بيامدند،از پس مدّتى ابراهيم-عليه السّلام-خواست تا بيايد و ايشان را ببيند.ساره گفت:با من عهد كن كه فرونيايى.ابراهيم عهد كرد.چون آنجا رسيد اسماعيل حاضر نبود،برگشت ازآنجا به دگر نوبت كه آمد كه او را بيند شب بود،راه بازندانست.چون صبح بر آمد آنجا رسيده بود علامات [8]بديد و جاى بازشناخت در روز عرفه،نام بر جاى نهاد و بر روز.
عطا گفت:براى آن است كه چون ابراهيم-عليه السّلام-از بناى خانه فارغ شد، جبريل-عليه السّلام-بيامد و اركان حجّ بر او نمود و او را مىگفت:عرفت عرفت؟ شناختى؟او مىگفت:نعم!روز [9]را عرفه خواندند و جاى را عرفات،و اين قول روايت كردهاند از اميرالمؤمنين على-عليه السّلام-و عبد اللّٰه عبّاس.
سدّى [10]گفت:چون خداى تعالى جبريل را فرستاد و ابراهيم را اركان حجّ بياموخت،ابراهيم بيامد و آن به جاى آورد [11]،ابليس بيامد تا او را وسواس آرد [12]به منا.