نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 2 صفحه : 283
تبرّا بار آرد،تبرّا بايد بر تولاّ مقدّم بود چنان كه موحدان را فرمودند در كلمۀ توحيد تا اوّل از هرچه از دون اوست تبرّا نكردند به«لا اله» [1]،«الّا اللّه»از ايشان درست نيامد [2]،چون از آنهمه علايق خود را ببريدند،پيوند ايشان به عبادت او درست شد، ايشان به پيوندهاى نااستوار تمسّك كردند تا لا جرم به وقت مساس حاجت بريده گشت كه: وَ تَقَطَّعَتْ [193-ر] بِهِمُ الْأَسْبٰابُ .عبد اللّه عبّاس [3]و قتاده و مجاهد گفتند:مراد اسباب مودّت [4]است.كلبى گفت:اسباب مواصلت است،و به روايت ديگر قتاده گفت:مراد اسباب ندامت است كه روز قيامت منقطع شود.ربيع گفت:
مراد منازل و مراتب شرف است كه ايشان را بوده باشد از مخدومان خود.
ابن جريج گفت:مراد رحم و خويشى است.سدّى گفت:مراد عمل عمّال است در دنيا،يعنى عمل سلطان،اين وزير است و آن عميد است و آن مستوفى و آن مشرف،و اين امير،فردا امير را از امارت امارت [5]خذلان حاصل بود،و وزير بىموازر و معاون ماند،و عميد بىعمده،و مستوفى مستوفى الحقوق شود،و مشرف مشرف شود [6]بر هلاك،هر دستاويزى و متمسّكى كه در دنيا به دست آورده باشند،فردا از دست ايشان برود،و دست ايشان از آن گسسته شود،فذلك قوله:
وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبٰابُ و اصل«سبب»پارۀ رسن بود كه در سر رسن [7]بندند تا به آب رسد،آنگه هر چيزى را كه بدو به چيزى رسند آن را سبب خوانند،زهير گفت:
و من هاب اسباب المنايا ينلنه و لو نال اسباب السّماء بسلّم
و اسباب آسمان درهاى آسمان بود كه از در به او رسند [8]،آنگه چون اتباع از متبوعان تبرّا بينند،تمنّاى رجوع با دنيا كنند تا آن را مقابلهاى كنند،گويند: لَوْ أَنَّ لَنٰا كَرَّةً ،اگر هيچ ما را رجعتى بودى با دنيا، فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمٰا تَبَرَّؤُا مِنّٰا ،تا ما نيز از ايشان تبرّا كنيم چنان كه ايشان از ما تبرّا كردند.
اگر گويند:به جواب«لو»«لام»بايست كه آيد نه«فا»،و آنگه نصب فعل