نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 17 صفحه : 354
ناجيه او را جواب داد:
قد علمت جارية يمانية اني انا المائح و اسمي ناجية و طعنة ذات رشاش واهية طعنتها تحت صدور [1]العادية ايشان در اين بودند بديل بن ورقا[ء]الخزاعى با جماعتى بنى خزاعه برسيد-و او از پدران ماست [2]و بنو [3]خزاعه عيبۀ نصح رسول بودند از جمله اهل تهامه-و گفت:
يا رسولاللّٰه!قريش بيامدند كعب بن لوى و عامر بن لوى بر سراهاى [4]حديبيه فرود آمدند كوچك و بزرگ و عزم قتال تو دارند و تو را در مكه رها نخواهند كردن.رسول -عليه السلام-[303-ر]همان جواب داد كه اول گفته بود بشر بن سفيان را.بديل [5]قول رسول بشنيد،گفت:دستور باش [6]تا اين سخن كه گفتى قريش را بگويم و جواب آن با نزد تو آرم.رسول گفت:روا باشد،برو.او برفت و قريش را گفت:من از نزديك محمد مىآيم و از او سخنى شنيدم اگر خواهى شما را [7]بگويم.
اما سفيهان ايشان گفتند:ما را حاجت نيست به آنكه سخن و پيغام او شنويم.
و اما حكما و خداوندان راى گفتند:بگوى تا چه گفت.بديل بگفت آنچه شنيده بود.عروة بن المسعود الثقفى بر پاى خاست و گفت:يا قوم شما شناخته هستى [8]رشد من و نصيحت [9]و نيك خواست [10]من در حق شما كه قريشى.گفتند:اى،و اللّٰه، گفت:اين مرد صلاحى بر شما عرضه [11]مىكند،قبول كنى و رها كنى تا بروم و سخن او بشنوم.گفتند:برو.او بيامد و به نزديك رسول آمد و با رسول در مناظره [12]گرفت.رسول-عليه السلام-همان جواب داد كه اول گفته بود.عروه گفت:يا محمد! هرگز كس را ديدى كه قوم خود را مستأصل كند و من پيرامن تو قومى را مىبينم
[4] .كذا،در اساس و آب و آج با ضمهاى بالاى الف در نسخۀ اساس،كه با توجه به كتب تفسير عربى و ساير نسخه بدلها،گمان مىرود،«اها»صورتى ديگر از«آبها»بوده باشد،ما،گا،لا،آد:سر آبها.