نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 17 صفحه : 337
برنشست و در مكه رفتند و اين براى آن كرد تا بدانند كه عثمان در حمايت اوست.
عثمان پيغام رسول بگزارد،ايشان گفتند:شنيديم محمد را[294-پ]اينجا كار [1]نيست و ما رها نكنيم تا او اينجا آيد اما اگر تو خواهى تا طواف خانه كنى برو و طواف بكن.گفت:من پيش از رسول طواف نكنم.چون خواست تا بازگردد، رهايش [2]نكردند و بازگرفتند او را.چون عثمان دير مىآمد رسول-عليه السلام-گمان برد كه عثمان را بكشتهاند صحابه را جمع كرد در زير آن درخت و بيعت تازه كرد و اين را بيعة الرضوان گويند و بيعة الشجرة گويند.مردم مىگفتند اين بيعت مرگ است.بكير بن الاشج [3]گفت:بيعت بر مرگ كنى؟رسول-عليه السلام-گفت:نه، بيعت برآن كنى كه توانى.
عبد اللّٰه بن معقل گفت:من بر بالاسر رسول استاده بودم [4]و شاخى از آن درخت در دست گرفته و رسول را باد مىزدم و رسول بيعت مىگرفت از مردم و مىگفت:
بيعت برآن مىكنم كه نگريزى [5].جابر بن عبد اللّٰه انصارى مىگفت:جمله حاضران بيعت بكردند الا جد [6]بن قيس كه او منافق بود،خود را در پس شتر پنهان كرد و بيعت نكرد.اول كس كه بيعت كرد مردى بود اسدى،نام او ابو سنا[ن] [7]بن وهب.
آنگه گفت:خبر برسيد كه عثمان را نكشتهاند.
و در عدد ايشان خلاف كردند:عبد اللّٰه ابى اوفى گفت:هزار و ششصد[8]مرد بودند،قتاده گفت:هزار و پانصد مرد بودند،عبد اللّٰه عباس گفت:هزار و پانصد و بيست و پنج مرد بودند،ديگران گفتند:هزار و چهارصد مرد بودند.جابر بن عبد اللّٰه روايت كرد كه رسول-عليه السلام-گفت:به دوزخ نرود از آنان كه در زير درخت بيعت كردند.
فَعَلِمَ مٰا فِي قُلُوبِهِمْ ،خداى تعالى دانست آنچه در دلهاى ايشان بود از صدق و وفا. فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ ،سكينت و طمأنينه به ايشان فرود آورد. وَ أَثٰابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً ،و ايشان را پاداشت [9]كرد فتحى نزديك،يعنى فتح خيبر.