نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 17 صفحه : 234
سهل بن عبد اللّٰه التسترى را پرسيدند از هوا،گفت:هوا درد است و مخالفتش درمان.وهب گفت:چون دو كار پيش آيد تو را و ندانى كه كدام بهتر است،بنگر تا كدام از هوا دورتر است،برآن كار كن.
وَ أَضَلَّهُ اللّٰهُ عَلىٰ عِلْمٍ ،و خداى او را گمراه كند بر علم،يعنى او را مخذول كند و با خود رها كند،ازآنكه عاقبت كار او داند.و قيل:حكم اللّٰه بضلاله عن علم بحاله،گفتند [1]:خداى تعالى حكم كرد به ضلالش ازآنجا كه عالم بود به احوالش. وَ خَتَمَ عَلىٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ ،مهر بر گوش و دل او نهد [2]برآن تأويل كه گفته شد از علامت كه دليل كفر [3]كند. وَ جَعَلَ عَلىٰ بَصَرِهِ غِشٰاوَةً ،و در چشم او تاريكى كرده است،يعنى،به منزلت آن است كه چشم تاريك دارد ازآنجا كه چيزى نمىبيند كه او را سود دارد.و مراد آن است كه،نظر و تفكر نمىكند تا علمش حاصل شود.
حمزه و كسائى و خلف،خواندند:غشوة،به فتح«غين»،بى«الف».و باقى قرأ:غشاوة به كسر«غين»و«ألف».و غشوه،واحد باشد و غشاوه جمع بود. فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللّٰهِ ،گفت:كه هدايت[243-ر]دهد او را بجز خداى تعالى؟ أَ فَلاٰ تَذَكَّرُونَ ،انديشه نمىكنند؟ [4]
[5]،گفتند نيست اين الا زندگانى نزديكتر،بميريم و زنده شويم [6]و هلاك نكند ما را الا روزگار،و نيست ايشان را به آن هيچ علمى، نيست ايشان را الا گمان مىبرند.
چون بخوانند بر ايشان آيتهاى ما روشن،نباشد حجت ايشان الا آنكه گويند،بياريد پدران ما را اگر راست مىگويى.