نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 16 صفحه : 136
گفتند:يكى آنكه كنايت است و عبارت [1]بر طريق مبالغت از جهل و عناد و نفور ايشان از ايمان،تا پندارى ممنوعاند از آن به غل و قيد كه بههيچوجه تن در [2]نمىدهند و اختيار نمىكنند.
و قوّت اين قول آيت كه از پس اوست،من قوله: وَ جَعَلْنٰا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا - الآية.و معنى هر دو آيت يكى است،يعنى از روى تشبيه به آن مانند كه ممنوع باشند به غل و قيد و به سدّ از پسوپيش،چنان كه او تصرّف نتواند كردن،پندارى كه اينان نيز ايمان نمىتوانند آوردن.و آنچه مانع ايشان است از ايمان،جهل است و سوء [3]اختيار.و خداى تعالى در دگر [4]آيت مصرّح گفت:اين بر وجه تشبيه است فى قوله: ...
كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهٰا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ [5]وَقْراً... [6]،و مانند اين افوه الايدى [7]گفت و ذكر غلى [8]و قيد كرد:
كيف الرّشاد اذا ما كنت فى نفر لهم عن الرّشد اغلال و اقياد وجه ديگر آن است كه آيت خاص است و آن را سبب نزول است [9]،و آن،آن است كه جماعتى مفسّران گفتند:آيت در ابو جهل بن هشام آمد و مخزومى ديگر كه ابو جهل سوگند خورد كه اگر محمّد نماز كند سر او به سنگ بكوبد.او بيامد و رسول -عليه السّلام-نماز مىكرد،برفت و سنگى[51-ر]بزرگ بر گرفت و بياورد تا بر محمّد-عليه السّلام-زند [10].چون دست بر بالاى سر برد [11]دستش بر گردن خشك شد مانند غلّى و سنگ در دستش نوسيد [12]بيامد و اصحابش را خبر داد به آنچه ديده بود چون با نزديك ايشان آمد سنگ از دستش بيفتاد [13]و دستش با حال خود شد.مردى از مخزوم [14]گفت:من بروم و او را هم به اين سنگ بكشم.سنگ بر گرفت و بيامد