نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 15 صفحه : 136
به«تا»ى تأنيث لكون الاسم مؤنّثا. إِنَّهُ لاٰ يُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ ،ضمير در آيت [1]شأن و كار راست،يعنى شأن و كار چنين آمد كه ظالمان و ستمكاران فلاح و ظفر نيابند.
وَ قٰالَ فِرْعَوْنُ ،حقتعالى حكايت آن كرد كه فرعون گفت عند اين حال گفت [2]قوم خود را كه:اى اعيان و اشراف!من نمىدانم خدايى شما را جز خويشتن.
فَأَوْقِدْ لِي يٰا هٰامٰانُ عَلَى الطِّينِ ،اى هامان-و هامان وزير او بود،آتش بر افروز براى من بر گل،يعنى براى من خشت پخته كن و آجر ساز،گفتند:اوّل كس كه خشت پخته ساخت فرعون بود و كوشك بلند كرد. فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً ،و براى من كوشكى بلند كن. لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلىٰ إِلٰهِ مُوسىٰ ،تا باشد كه من از آن كوشك بر خداى موسى مطّلع بباشم و به او فرونگرم. وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكٰاذِبِينَ ،چه من [3]مىپندارم كه او دروغ مىگويد در اين كه مىگويد [4].من پيغامبرم و مرا خدايى هست كه مرا به شما فرستاده است.
اهل سير گفتند:چون فرعون وزيرش را هامان [5]فرمود تا كوشك [6]بنا كند،او پنجاه هزار مرد بنّا را و استادان صنعت بنا را و درودگرى [7]و كاريگرى [8]را و آهنگرى [9]را جمع كرد جز مزدوران و اتباع را.آن بنا بكردند و چندانى در هوا بيفراشتند [10]كه ممكن بود،چنان كه در كلّ زمين از آن رفيعتر بنايى [11]نبود،و چنان ساختند كه مرد سوار بر او تواند شدن.
چون فارغ شدند،فرعون بيامد و برآن رفت و تير در كمان نهاد و بينداخت.
گفتند:براى امتحان و فتنۀ او تير خونآلود بازگشت،او گمان برد كه خصم را كشته است.گفت:فارغ شدم از خداى موسى.
حقتعالى جبريل را بفرستاد تا پرى بر او [12]زد،و آن را سه پاره كرد:يك پاره از