نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 13 صفحه : 79
كه خداى تعالى از او حكايت كرد،نيز سخن نگفت تا به وقت عبادت.
و روايت كردهاند از رسول-عليه السّلام-كه او گفت:پنج كس سخن گفتند پيش از وقت گواى [1]يوسف في قوله: وَ شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا [2]-الآية.و كودك ماشطۀ [3]دختر فرعون.و عيسى-عليه السّلام-و صاحب جريح.و فرزند آن زن[كه] [4]اصحاب الاخدود او را بسوختند.
امّا حديث گواه يوسف [5]قصۀ او در سورت يوسف برفت،و حديث عيسى اين است كه گفتيم.
امّا [6]فرزند ماشطۀ دختر فرعون آن است كه،سعيد جبير روايت كرد از عبد اللّه عبّاس كه،رسول-عليه السّلام-گفت:شب معراج كه مرا به آسمان بردند،بويى شنيدم خوش كه از آن خوشتر بويى نشنيده بودم،گفتم:اى جبريل!اين چه بوى است؟گفت:بوى ماشطۀ دختر فرعون است كه او زنى مؤمنه بود و ايمان پنهان داشتى.يك روز سر دختر فرعون شانه مىكرد،شانه از دستش بيفتاد [7]،دست فراز كرد و گفت: بِسْمِ اللّٰهِ ،و شانه برگرفت.دختر فرعون گفت:پدرم را خواستى؟ گفت:نه،خداى خود را،و خداى تو را و خداى پدرت را [8].گفت:پدرم را بگويم؟ گفت:هرچه خواهى مىگوى،برفت و پدر را بگفت.او را بخواند،فرعون [9]گفت:
خداى تو كيست؟گفت:ربّ السّماوات و الارض،خداى آسمان و زمين.فرعون بفرمود تا حوضى از مس بياورند،و آتشى عظيم برافروختند،و فرزندان او را بياوردند و يكيك را پيش آورد و در آتش مىانداختند تا آخرين فرزندان و آن كودكى بود شيرخواره،آواز داد و گفت:اصبري يا امّاه فانّا على الحقّ،اى مادر صبر كن كه ما بر حقّيم.او را در آتش انداختند و مادر را از پس او،آن بوى سوختن ايشان است.