نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 10 صفحه : 34
را شسته يافتند،رسول را بگفتند،گفت:من ديدم فريشتگان را كه از غسل او پرداخته بودند با ابريق زرّين با آسمان مىشدند،و اين ابو عامر ترسا بود و راهب بود در جاهليّت،چون رسول-عليه السلام-بيامد و به پيغامبرى [1]،به نزديك رسول آمد و او را گفت:اين دين چيست كه آوردى؟رسول-عليه السلام-گفت:دين حنيفى است، دين ابراهيم،گفت:من برآن دينم.رسول او را گفت:تو برآن دين نهاى.او گفت:
اين دين ابراهيم است و لكن تو چيزى در آوردهاى [2]كه از آن نيست.
رسول-عليه السلام-گفت:نه چنين است كه تو گفتى،
و لكن جئت بها بيضاء نقية، و لكن دينى است پاكيزه روشن كه آوردهام.ابو عامر گفت:امات الله الكاذب منا [3]طريدا وحيدا غريبا،آن را كه از ما دروغ مىگويد،خداى او را بميراناد غريب، تنها،رانده.پيغامبر-عليه السلام-گفت:آمين!و او را ابو عامر الفاسق خواندى [4].چون اين برفت،گفت:هيچ قوم را نيابم كه با تو كارزار كنند و الا [5]با ايشان باشم بر تو،در احد،و چند غزات [6]در ميان كافران با رسول و لشكر رسول كارزار كردى تا روز حنين.چون روز حنين بود و هوازن بگريختند،او نيز بگريخت و به شام شد و كس فرستاد به منافقان كه:چندانى كه توانى ساز و سلاح به دست بنهى و براى من مسجدى بنا كنى كه من به نزديك قيصر روم مىشوم [7]تا از او لشكرى بستانم و بيايم با محمد كارزار كنم و ايشان را از مدينه بيرون كنم.اين جماعت بيامدند-و دوازده مرد بودند:ثعلبة بن خاطب بود و معتب بن قشير،و ابو حبيبة بن الازعر،و عباد بن حنيف برادر سهل بن حنيف،و حارثة بن عامر [8]و پسرانش مجمع،و زيد،و نبتل بن الحارث [9]،و بجاد بن عثمان،و بخدج،و وديعة بن ثابت،و مسجدى بنا كردند در پهلوى مسجد قبا.و مجمع بن حارثه امام مسجد بود،چون فارغ شدند بيامدند و رسول
[1] .مل:بيامد به پيغمبرى،ديگر نسخه بدلها:بيامد پيغامبرى.