نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 10 صفحه : 315
عذاب به او رسد.و ايشان برفتند چون از شهر بيامدند پارهاى،هدّهاى عظيم بشنيدند، كس بازپس ننگريد[مگر زن لوط كه او بازپس نگريد] [1]و گفت:وا قوماه!و بر ايشان تأسّف خورد،سنگى بيامد و بر سر او آمد و او را هلاك كرد.و درستتر آن است كه:لوط-عليه السّلام-زن را با خود بيرون نياورد،چه دانست كه او كافره است و لابد هلاك شود و لوط اين حمايت نتواند كردن.آنگه فريشتگان گفتند:موعد عذاب ايشان وقت صبح است،چون لوط استبطاء كرد،ايشان گفتند:چه تعجيل است، صبح نزديك نيست! چون صبح بر آمد و فرمان خداى در آمد، جَعَلْنٰا عٰالِيَهٰا سٰافِلَهٰا ،اين ديهها [2]را زير و زبر كرديم جبريل را امر كرد،به اهلاك آن [3]،او [4]بيامد و گوشۀ پر فروكرد و اين پنج شهرستان [5]،و به روايت ديگر آن هفت شهرستان بود [6]،از بيخ بكند و بر پر گرفت و در هوا چندانى ببرد تا آواز مرغان و سگان ايشان اهل آسمان دنيا بشنيدند،آنگه برگردانيد و بريخت،فذلك قوله تعالى: فَجَعَلْنٰا عٰالِيَهٰا سٰافِلَهٰا... [7]،براى آن،آن شهرها را مؤتفكات خواندند.
و روايت كردهاند كه:رسول-عليه السّلام-جبريل را گفت:خداى تعالى تو را به اوصافى وصف كرد في قوله: ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ، مُطٰاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ [8]، مرا خبر ده از قوّت خود و تمكين و طاعت خود و از امانت خود.
گفت:امّا قوّت،خداى تعالى مرا فرمود:تا هفت شهرستان قوم لوط از بيخ بر كندم و بر پر گرفتم و در هوا چندان ببردم كه آواز مرغانشان اهل آسمان دنيا بشنيدند،و آنگه آن را برگردانيدم و زبر و زير كردم.
و امّا مكانت و طاعت من در آسمان چنان است كه،اگر من گويم رضوان را و مالك را به هروقت كه خواهم كه در بهشت و دوزخ بگشايى،مرا خلاف نكنند و بگشايند.
[1] .اساس:ندارد،به قياس با نسخۀ آو،و ديگر نسخه بدلها،افزوده شد.