نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 10 صفحه : 270
گفت:هفتكس بودند:نوح بود و سه پسر او،و سه زن از آن ايشان.و گفتند،نوح پسران را گفت:در كشتى خلوت مكنى،حام مخالفت كرد و با زن قربت [1]كرد،نوح دعا كرد گفت:اللّهمّ غير نطفته،بار خدايا نطفهيش [2]بگردان.خداى تعالى نطفۀ او را در رحم اهلش سياه كرد،فرزند كه آمد از او سياه بود [3].و از نسل او همه سياهان بودند،از اين جا حام را ابو السّودان گويند،پدر سياهان.
محمّد بن اسحاق گفت:ده كس بودند جز زنان:نوح بود،و اين سه پسر،و شش مرد ديگر از آنان كه به او ايمان داشتند،امّت همان بودند.
مقاتل گفت:امّت نوح هفتاد و دو كس بودند،و سه پسر او و زنان ايشان جمله هفتاد و هشت بودند بىنوح [4]،نيمهاى [5]زنان و نيمهاى [6]مردان.
عبد اللّه عبّاس گفت:هشتاد كس بودند،يكى از ايشان جرهم بود.مقاتل گفت:نوح-عليه السّلام-تن آدم با خويشتن در كشتى برد،صيانة له عن الغرق.و آن را حايلى كرد بين الرّجال و النّساء،و چون آب پديد آمد جملۀ حيوان زمين سر [7]به نوح نهادند-عليه السّلام-كه:ما را با خود برگير،نوح-عليه السّلام-گفت،مرا فرمودهاند كه:از هر جنسى دو را در كشتى بر [8]كه جفت باشند،چه جاى بيش از اين ندارم،و حقتعالى اين براى آن كرد تا حيوانات را نسل بريده نشود.
عبد اللّه عبّاس گفت:اوّل چيز [9]كه نوح در كشتى برد،مورچۀ خرد بود،و آخر چيزى خر بود.چون خر خواست كه در كشتى شود [10]،ابليس در دنبال او آويخت، چندان كه خواست كه برود نتوانست.و نوح مىگفت:دررو،و چون چند بار بگفت، نوح گفت-على زعمهم في هذه الرّواية:ادخل و ان كان الشّيطان معك،از سر ضجارت خر در كشتى رفت و ابليس با او.چون نوح نگاه كرد،ابليس را ديد گفت:
تو به دستورى كه آمدى در اين جا؟گفت:به دستورى تو.گفت:كى؟گفت:نه