نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 1 صفحه : 271
انّما قولك صاب [1]و ذبح و سبب در كشتن پسران بنى اسرايل آن بود كه فرعون-عليه اللّعنة چون عمر او دراز شد و ظلم عظيم كردن گرفت در ملك خود،خداى تعالى خواست تا موسى را به پيغامبرى فرستد.شبى فرعون در خواب ديد كه:آتشى از بيت المقدّس بر آمدى عظيم،و گرد سراى فرعونها گرفتى،و در سراى او افتادى و سراهاى او بسوختى،و در سراهاى قبطيان افتادى و بسوختى،و بنى اسرايل را هيچ گزندى نكردى.
فرعون از آن خواب بترسيد،بر دگر روز كس فرستاد و كاهنان و معبّران را بخواند،و خواب بر ايشان عرضه كرد.ايشان گفتند:اين خواب تو دليل آن مىكند كه از بنى اسرايل كسى بيايد كه هلاك تو و قوم تو و خراب مملكت تو بر دست او باشد.
او كس فرستاد و قابلگان اهل مصر را بخواند و بر زنان بنى اسرايل كه آبستن بودند موكّل كرد و بفرمود تا از ميان مردان و زنان جدا كردند،و گفت:واى برآن كه او با زن خود خلوت كند.و چون زنى بار بنهادى،اگر دختر بودى رها كردندى،و اگر پسر بودى بكشتندى،تا چند سال بر اين قاعده مىراند [2].مرگ در مردان بنى اسرايل افتاد و بسيارى بمردند.
قبطيان برخاستند و به نزديك فرعون شدند،و گفتند:پيران بنى اسرايل منقرض شدند،و تو كودكانشان را مىكشى،نسل ايشان منقطع گردد،و فردا ما را كسى نباشد كه براى ما كار [3]كند و خدمت كند ما را،و ما را كار به دست خود بايد كردن.
فرعون گفت:راى آن است كه يك سال ببايد كشتن،و يك سال [4]رها كردن.
بر اين جمله قرار دادند،خداى تعالى قضا چنان كرد كه هارون در سال امن و عفو زاد،و به يك سال مه از موسى بود.چون سال خوف و قتل بود،مادر به موسى بار گرفت خائف و دلتنگ شد.
و يك روايت آن است كه:كسانى كه علم كتب اوايل شناختند [5]،فرعون را گفتند:ما در كتابها چنين مىيابيم كه،اين كودك كه ملك تو بر دست او بشود از
[1] .كذا:در اساس و همۀ نسخه بدلها،لسان العرب(440/2):سمّ.