نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 417
مسلمانى كجا روا باشد كه سگ و خوك و دد و دام و چرنده و پرنده همه از اين آب مىخورند و شما فرزندان مصطفى و جگرگوشگان فاطمه زهرا (س) را محروم مىسازيد و از اين آب منع مىكنيد از تشنگى قيامت انديشه نمائيد و از خجالت و ندامت آن روز ياد آريد حالا شما اوقات بر لب آب مىگذرانيد و از حال تشنگان صحراى كربلا خبر نداريد.
تو را كه درد نباشد ز حال ما چه تفاوت؟ تو سوز تشنه چه دانى كه بر كنار فراتى؟ چون نگهبانان فرات اين كلمات را شنيدند. پانصد سوار و پياده پيش آمده، عبّاس را تير باران كردند سپر عبّاس روى در كشيده و نيزه بر گوش اسب نهده بر ايشان حمله كرد و هشتاد كس را از پاى درآورد و باقى را بر گردانيده، متفرّق ساخت و تا رسيدن سواران اسب خود را در آب افكنده در اين محل سواران در رسيده آهنگ حرب كردند. عبّاس بانگ بر مركب زده از آب بيرون آمد و رجزخوانان بر ايشان حمله كرد و ترجمه بعضى از رجز او اين است.
عبّاس على است شير غازى از بيشۀ خسرو حجازى آورده به زير ران و در دست آب يمنى و باد تازى سر مىبازم مگر بيابم نزديك خداى سر فرازى بر آل نبى سپه كشيدن كارى است كه نيست كار بازى غافل مشويد از آنكه نبود بيهوده سخن بدين درازى مردمان از خوف نيزه و بيم شمشير او در رميدند و او ديگر باره اسب در راند و بار ديگر هزار سوار بر وى حمله آوردند عباس نيزه در آب افكند و تيغ بركشيد و از آب بيرون رانده حمله كرد و به هر سوى كه روى آوردى مردم برميدندى، تا وقتى كه لب آب از ايشان بستد پس فرود آمد و مشك پرآب كرده خواست كه از آب خورد، از تشنگى حضرت امام حسين «ع» و زنان و كودكان اهل بيت (ع) ياد كرد و آب ناچشيده سوار شد و مشك به دوش راست كشيد سوار و پياده سر راه بر وى گرفتند و او با ايشان حرب در پيوست. ناگاه نوفل بن ازرق بىخبر خود را به عبّاس رسانيد و او به ديگرى مشغول بود. آن مدبّر حربهاى حوالۀ عباس كرد دست راستش از بدن جدا شد و عباس
نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 417