نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 376
مىخواند و چون از طريد و جولان فارغ شد، روى به سپاه مخالف كرد و نعره زد كه اى لشكر كوفه و شام و اى بىرحمان خونآشام، هر كه مرا داند خود داند، و هر كه نداند بداند. منم هاشم بن عتبه بن وقّاص برادرزادۀ سعد وقاص و پسر عمر سعد بىاخلاص، پس روى به لشكر امام حسين نهاده گفت: السلام عليك يا بن رسول اللّه اگر پسر عمّمم عمر سعد با دشمنان يار است دل من دوستان شما را هوادار است و در دوستى شما به غايت وفادار و اين هاشم در صفين حرب كرده بود و در حرب عجم همراه عم خود بسى دليريها نموده چنانچه در تواريخ صحابه معلوم است از امام همّت طلبيد روى به ميدان نهاد و گفت نمىخواهم از اين لشكر الاّ، عمزادۀ خود عمر سعد را، عمر سعد كه اين سخن را بشنيد و طعنۀ هاشم گوش كرد، لرزه بر وى افتاد. چون مبارزتهاى هاشم شنوده و دليرى و مردانگى او را دانسته بود. روى به لشكر خود آورده گفت: اى دلاوران اين سوار عمزادۀ من است و مرا در ميدان رفتن پيش او مصلحت نيست كيست كه برود و دل مرا از او فارغ گرداند؟ سمعان بن مقاتل كه امير حلب بود به ميدان آمد و او در آن نزديكى از دمشق با هزار سوار به يارى پسر زياد آمده بود مردى كار ديده و گرم و سرد روزگار چشيده، چون به ميان ميدان رسيد نعره بر هاشم زد كه اى بزرگزادۀ عرب پسر عم تو را از پسر زياد چه بد رسيده و حالا ملك رى و طبرستان نامزد اوست، و سپهسالار لشكر كوفه و شام است و تو او را گذاشتهاى و با حسين كه نه مملكت دارد و نه حشم و نه خزانه و نه خدم، يار شدهاى؟ مكن و از دولت روى مگردان و با بخت خويش ستيزه فروگذار.
همّت بلند دار و ز دولت متاب روى ادبار را مجوى و ز اقبال سر مپيچ هاشم گفت: اى ناكس، اين دو سه روزه اختيار فانى را دولت نام نهادهاى؟ و جاه بىاعتبار دنياى گذران را اقبال لقب دادهاى؟ مگر ندانستهاى:
گفتم به كسى كه چيست دولت، گفتا روزى دو سه دو باشد و باقى همه هيچ نه دولت جهان را اعتبارى است و نه اقبال او را ثباتى و قرارى.
اگر دهد به تو جام جهان نما، دنيا به نيمجو مستان، صد هزار جام جمش كشيدهدار قدم از حريم حرمت او كه بيشتر همه نامحرمند در حرمش
نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 376