responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین    جلد : 1  صفحه : 371

گردانم پس ديده بر هم نهاد و نقد جان به قابض ارواح داد «رضوان اللّه عليه» .

راوى گويد: كه در آن زمان كه مسلم افتاده بود بعضى از لشكر عمر سعد آواز بر آوردند كه مسلم بن عوسجه را به كشتيم. شبث بن ربعى زبان به دشنام ايشان گشاده گفت به كشتن شخصى شادمانى مى‌كنيد كه در غزاى آذربايجان پيش از آن كه صفوف مؤمن و كافر به هم رسد چندين مشرك را به قتل آورده بود عجب حالتى كه شبث آن قوم را از شادى به قتل مسلم منع مى‌نمود و خود به قتل سبط ستودۀ رسول و پسر پسنديدۀ بتول، شادمان و مبتهج بود، «افسوس كه انصاف در آن قوم نبود»

16. شهادت پسر مسلم بن عوسجه:

نور الأئمّه آورده: كه پسر مسلم بعد از قتل پدر گريه كنان روى به ميدان نهاد اما حسين «عليه السلام» فرمود كه: اى جوان بازگرد! كه پدرت كشته شده و اگر تو نيز به قتل رسى، مادرت ضايع ماند. پسر خواست كه بازگردد مادرش گريه كنان گفت: اى پسر اگر از اين حرب برگردى هرگز از تو خشنود نشوم. پسر روى به معركه آورد و مادرش از عقب او روان شده او را بر جان فدا كردن دل مى‌داد و مى‌گفت: اى جان مادر! تا از تشنگى نترسى كه همين ساعت از دست ساقى كوثر سيراب خواهى شد. جوان به حرب درآمد و بيست تن را بى‌سر ساخته، آخر از پاى درافتاد و سرش بريده پيش مادر انداختند. آن دل سوخته سر پسر را برداشته و آفرين‌گويان در او مى‌نگريست و هر كه آن حال مشاهده مى‌كرد زار زار مى‌گريست.

17. شهادت هلال بن نافع بجلى:

بعد از آن هلال بن نافع بجلى روى به ميدان نهاد، اگر چه نامش هلال بود امّا جمالش چون بدر، در درجۀ كمال بود. در آن نزديك خلعت دامادى پوشيده و از جام ازدواج شربت ابتهاج نوشيده، در آن وقت كه عزيمت حرب كرد عروس دست به دامنش زد كه به ميدان مرو مبادا هلاك شوى. هلال گفت: اى نادان از بر من دور شو چرا من از ديگران كمتر باشم؟ مگر كمر خدمت امام حسين «عليه السلام» به گزاف بر ميان بسته‌ام، و

نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین    جلد : 1  صفحه : 371
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست