نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 293
خوارى تمام بكشند و آن جوانان در خانۀ شريح قاضى بودند. كه مسلم در روز جنگ ايشان را بدانجا فرستاده بود و در محافظت و مراقبت ايشان داد مبالغه داد. بعد از قتل مسلم چون اين منادى برآمد، شريح ايشان را پيش خود طلبيد، و چون چشمش بر ايشان افتاد، بىاختيار نعره زد و آغاز گريه كرد و آن دو شاهزاده از قتل پدر خبر نداشتند چون گريه شريح قاضى ديدند شكّى در دل ايشان آمد و گفتند ايّها القاضى تو را چه شد كه ما را ديدى فرياد بركشيدى؟ و بدين سوز گريه مىكنى و آتش حسرت در دل ما غريبان مىزنى؟ قاضى چندانچه خواست راز را مخفى دارد طاقت آن نداشت.
ناله را چندانكه مىخواهم كه پنهان بركشم سينه مىگويد كه من تنگ آمدم فرياد كن قاضى خروش درگرفت و گفت اى مخدومزادگان.
بنياد دين ز سنگ حوادث خراب شد دلها به درد و داغ جدائى كباب شد مهر شرف در ابر ستم گشت مختفى بحر كرم ز صدمت دوران سراب شد بدانيد كه خلعت شادى دنيا، مطرّز بطراز غم است. و شربت سور بىاعتبارش، آلودۀ به زهر ماتم، مشرب هر تهنيتى مكدّر به شوب تعزيتى، و گلستان هر عشرتى پيوسته به خار زار عسرتى.
هيچ روشندلى در اين عالم روز شادى نديد بىشب غم اكنون بدانيد كه پدر بزرگوار شما كه اختر سپهر معالى بود، از اوج اقبال به حضيض ارتحال، انتقال نمود و شهباز روح مقدّسش به بال شهادت به جانب رياض سعادت پرواز نمود.
دنيا بهشت و رحمت پروردگار يافت در روضۀ بهشت به خوبى قرار يافت حقّ سبحانه و تعالى شما را صبر جميل و اجر جزيل كرامت كند. پسران مسلم كه اين سخن استماع نمودند، هر دو بىهوش شده بيفتادند و بعد از مدتى كه با خود آمدند جامهها پاره كرده و عمّامهها از سر برداشته و گيسوان مشگين پريشان ساخته، آغاز فرياد كردند، كه اى قاضى اين چه خبر دلسوز و اين چه سخن غم اندوز است.
چه حالت است همانا به خواب مىبينم كه قصر دولت و دين را خراب مىبينم به درد دل ز لب شرع ناله مىشنوم ز سوز جان جگر دين كباب مىبينم
نام کتاب : روضة الشهداء نویسنده : کاشفی، ملا حسین جلد : 1 صفحه : 293