نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 2183
كنايت از غيب مطلق است و يكى از اسماء ذات است(رياض العارفين ص 41).
هَنْعَه
-(بفتح ها و عين اصطلاح نجومى) در لغت داغى بود كه بصورت چوگانى بر گردن چهارپايان نهند.
و در نجوم ششمين منزل از منازل قمر بود و علامت آن دو ستاره است بر مؤخر صورت جوزا و دورى آنها از يكديگر يك ذراع و نيم بود و در عرب گويند پنج ستاره است بدين صورت (از بيست باب ملا مظفر)
هَوَى
-هوى عبارت از اوصاف نفس است و ميل نفس است بمقتضيات طبع و اعراض از جهه علويه بتوجه بجهت سفليه.
حجاب و اصلان و رفعت گاه مريدان و محل اعراض طالبان هوىست و بنده بايد همواره مخالفت با هوى كند «وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوىٰ...» و توجه بامور سفليه را نيز هوا گويند.
و جمله هواها بر دو قسماند يكى هواى لذت و شهوت،ديگرى هواى جاه و رياست آنكه متابع هواى لذت باشد اندر خرابات بود و خلق از فتنۀ وى ايمن بوند و آنكه متابع جاه و رياست بود فتنۀ خلق باشد و اندر صوامع و دواير بود؟(كشف المحجوب ص 260).
ابو سليمان گويد:«افضل الاعمال خلاف هوى النفس»و باز گويد«علموا النفس الرضا بمجارى المقدور فنعم الوسيله الى درجات المعرفة(طبقات ص 81).
هَواجِز
-(اصطلاح عرفانى)هواجز عبارت از لطيفهايست كه ناگهان وارد بر دل شود بدون تعمد و كسب(اصطلاحات شاه نعمت الله ص 12) .
هَواجِس
-هواجس عبارت از خواطر نفسانى است(اصطلاحات شاه نعمت الله ص 12)رجوع به هاجس شود.
هَواجِم
-آنچه وارد بر دل شود بدون تفكر از طرف بنده كه همان بوده باشد (اصطلاحات شاه نعمت الله ص 98).
هُوَ بِلا هُوَ
-(اصطلاح عرفانى)اشاره بتفريد توحيد است(لمع ص 61).
هُوْرَخْش
-(اصطلاح فلسفى)مراد آفتاب عالم تاب است«و سلطان الانوار المدبرة العلوية و قوتها تصل الى الافلاك بتوسط الكواكب و منها ينبعث القوى و الكواكب كالعضو الرئيس المطلق و هورخش الذى هو طلسم شهريور نور شديد الضوء فاعل النهار رئيس السماء واجب تعظيمه فى سنة الاشراق»...(مجموعۀ دوم مصنفات ص 149-150).
هَوَرْقَلْيا
-(اصطلاح ذوقى)جابرصا و جابلقا و هورقليا اسماء شهرهائى هستند در عالم مثل و گويند عالم مثل معلقه را نيز مانند عالم طبيعت شهرها و بلادى است كه هر كدام نام خاصى دارند.رجوع بجابرصا و جابلقا و(مجموعۀ دوم مصنفات) شود.
هويت عينى
-(اصطلاح فلسفى)وجود خارجى رجوع به وجود شود در فرهنگ علوم عقلى.
هُو هُوَ
-(اصطلاح منطقى)نامنقسم بعدد را اگر چه كلى باشد واحد خوانند مثلا گويند شجاعت و عدالت يكى هستند يا نه و يا بماهيت و حقيقت يكى هستند و يا حد هر يكى ديگري را متناول بود يا نه و چون يكى باشند آن را هو هو خوانند(اساس الاقتباس ص 502).
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 2183